گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

نخست کاش در خانقاه می بستند

که شیخ شهر نداند که صوفیان مستند

صبا ز من بحریفان زیردست آزار

بگو که: کارکنان فلک، زبردستند

جدا ز بزم تو مردم، خلاف آن یاران

که در جدایی هم، صبر می توانستند

کجا رواست که دلهای دوستان شکنی؟!

باین گناه که بستند عهد و نشکستند!

بود بحشر جز آذر هزار کشته تو را

گر از تو او نکند شکوه، دیگران هستند!

 
 
 
سعدی

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند

جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد

علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند

کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی

[...]

جهان ملک خاتون

چو زلف خویش چرا عهد یار بشکستند

چرا به تیغ جفا جان خستگان خستند

ز محنت شب هجران و اشتیاق وصال

به چشم حسرت ما راه خواب دربستند

قسم به روی چو خورشید تو که هشیاران

[...]

نظیری نیشابوری

به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند

قرابه بر سر ابر بهار بشکستند

چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای

معاشران صبوحی ز خواب برجستند

به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی

[...]

عرفی

ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند

که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند

چگونه می به میان آورم در این مجلس

که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند

کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان

[...]

صائب تبریزی

فسردگان که طلسم وجود نشکستند

ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند

ز جوش بی‌خبری کرده‌ایم خود را گم

وگرنه توشهٔ ما بر میان ما بستند

چه باده شوق تو در ساغر شهیدان ریخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه