نهی چو نام سگ خود، به من مرا طلبی
نهم به پای سگت سر، به عذر بیادبی
وگرنه خون کنمش، گر بود دلت از سنگ؛
به نالهٔ سحری و، به آه نیمهشبی
به خنده چون گذری از برم، مشو غافل
ز اشک گوشهٔ چشمی و آه زیر لبی
عجب مدان که غلام ایاز شد محمود
بود ز بازی عشق این کمینه بوالعجبی
کند ز شیرهٔ عناب لب، دهان شیرین
کسی که تلخ شدش کام از می عنبی
به غیر من، که از آن لب شنیدهام دشنام
که تلخکام شود از حلاوت رطبی؟!
چگونه درد خود آذر به یار خود گویم؟!
حدیث او همه ترکی و، حرف من عربی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بیادبی
مسبب سبب این جا در سبب بربست
[...]
دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی
بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی
ببین زپر تو جام پر از عجایب او
بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی
چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت
[...]
اگر ز محنت دنیا خلاص میطلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی
چنان به آب عنب تشنهام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنبی
شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
[...]
به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
[...]
نشان جام جم و آب خضر می طلبی
ز شیشه حلبی و باده عنبی
چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور
لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی
اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.