به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
بدان سبب که تو، ای جان، مسبب سببی
اگر بعشق شوی آشنا عیان بینی
هزار شیوه شیرین، هزار بوالعجبی
مگو حبیب عجم را که: غافل از عربیست
زبان او عجم آمد، روان او عربی
هزار درد درون داشتم، چو رو بنمود
«فزال لی تعبی » و «و زاد لی طربی »
نسب حقیقت عشقست، اگر خبر داری
مگو بمجلس مستان فسانه نسبی
چو آفتاب برقصیم و مست و خوش حالیم
برو، تو ناصح، ازین جا، که عقده ذنبی
نیاز قاسم بیچاره از کرم بپذیر
«حبیبی، انت رجایی و انت منقلبی »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از عشق و مستی شاعر است. شاعر به معشوق خود (چلبی) میگوید که بادهای در شیشهای حلبی بریزد تا مست شود. او بیان میکند که در این حالت از شرم و ادب به معشوق نزدیکتر میشود. عشق و زیبایی را با دل خریدن توصیف میکند و میگوید که اگر معشوق به عشق آشنا شود، زیباییهای بسیاری را خواهد دید. شاعر همچنین اعتراف میکند که در دل دردهای زیادی دارد و از این نگرانیاش ابراز میکند. او میافزاید که عشق حقیقی به نسبت به معشوق است و نباید در مجالس مستان از نسب و هویت صحبت کرد. در انتها، شاعر از معشوق خود درخواست میکند که با مهربانی به او کمک کند، زیرا او به معشوقش امید بسته است.
هوش مصنوعی: به جان تو، که خیلی حال و هوای مستی دارم، ای زیبا، باده قرمز را در بطری فلزی بریز.
هوش مصنوعی: زمانی که در حال نوشیدن جام حقیقت هستم، به گونهای غرق در آن میشوم که حتی از تو هم دور میشوم، زیرا از شرم بیادبی چنین رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: همیشه برای خریدار علت و لحظه را میپسندم، زیرا تو خود، ای جان، اصلیترین دلیل و علت همه چیز هستی.
هوش مصنوعی: اگر به عشق روی بیاوری، به روشنی هزاران شیوه شیرین و هزاران شگفتی را خواهی دید.
هوش مصنوعی: نمیتوانی بگویی که دوست عجم (غیر عرب) از زبان عربی غافل است، زیرا هرچند زبان او عجم است، اما روح و جانش عربی است.
هوش مصنوعی: من هزاران درد و رنج در وجودم داشتم، اما وقتی او به من نگاه کرد، همه آن دردها به فراموشی سپرده شدند و شادی و سروری برایم به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: عشق ارتباطی واقعی و عمیق دارد. اگر از این حقیقت آگاهی داری، دیگر در جمع خوشگذرانها دربارهاش سخن نگو و به افسانهها نپرداز.
هوش مصنوعی: ما مانند آفتاب شاد و سرمست در حال رقص هستیم، پس ای نصیحتگو، از اینجا برو که دلهایمان از گناه پر است.
هوش مصنوعی: قاسم، بیچاره، از روی کرم و لطفت کمک میخواهد. ای محبوب، تو امید من هستی و به تو توکل دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بیادبی
مسبب سبب این جا در سبب بربست
[...]
دلا تفرج فردوس اگر همی طلبی
بیا و نزهت فردوس بین در این طنبی
ببین زپر تو جام پر از عجایب او
بچرخ آنیه گون بر هزار بوالعجبی
چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت
[...]
اگر ز محنت دنیا خلاص میطلبی
بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی
چنان به آب عنب تشنهام که صورت آن
برون نمیرودم از حدیقة عنبی
شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد
[...]
نشان جام جم و آب خضر می طلبی
ز شیشه حلبی و باده عنبی
چه شد ز کوی تو گر یک دو روز ماندم دور
لدیک روحی و قلبی الیک منقلبی
اگر چه پایه قدرت فراز کیوان است
[...]
اگر چه داشت ز کیفیت جمیع لغت
خبر ز غایت عرفان صفای طبع نبی
شرف نگر که فرستاد حضرت ایزد
ز بهر نسبت ذاتش کلام را عربی
بعلم اوست معاصی جهالت بوجهل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.