دی، رشتهای به گردنم آن شاه مهوشان
افگند و برد چون سگم از پی کشانکشان
حسرت برد رقیب به وصلم، خدای را
یک جرعه زان میم که چشاندی به وی چشان
راهم به دیر و کعبه فتاد و نیافتم
جز دل، ز جای دیگر از آن بینشان نشان
غلتان به خاک و خون من و، آن سرو خوشخرام
رقصان میان لاله و گل است مست و سرخوشان
آذر در آستان وفا جانفشان و، یار
از وی به ناز میگذرد، آستینفشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس حسرت و درد را به تصویر میکشد. او به یاد شاهزادهای زیبا میافتد که او را به زنجیر کشیده و از او دور کرده است. رقیبش آرزو دارد که یک لحظه از عشق او را بچشد. شاعر به جستجوی معشوقش میرود، اما نتوانسته او را بیابد و تنها دلش باقی مانده است. او در میانه خاک و خون و میان گلها، زیبایی و شادی را میبیند، در حالی که معشوقش با ناز از کنار او میگذرد. این شعر ترکیبی از عشق، حسرت و زیباییهای طبیعی است.
هوش مصنوعی: روز گذشته، آن شاه زیبای دلربا رشتهای به گردن من انداخت و مرا مانند سگی به دنبال خود کشید.
هوش مصنوعی: رقیب به عشق من حسرت میبرد و آرزو میکند که ای کاش از آن شرابی که به من چشاندی، به او هم بچشانی.
هوش مصنوعی: به راه کعبه و دیر رفتم، اما جز دل چیزی نیافتم. از جایی دیگر، هیچ نشانهای از آن عشق بینشان پیدا نکردم.
هوش مصنوعی: من بر زمین و در خون غلتیدهام، اما آن سرو زیبایی که آرام و باوقار میرقصد، میان لالهها و گلها، شاد و سرمست است.
هوش مصنوعی: در این مصرع، تصویرگری از احساسات عمیق وفا و محبت به چشم میخورد. شخصی در حال فدا کردن جانش است تا به معشوقی وفادار بماند، در حالی که معشوق با ناز و ادا از کنار او میگذرد و این خود نشاندهنده تضاد احساسات و حالاتی است که در روابط عاشقانه وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاگرددست تست،از آن ابر دُر فشان
آنجارودکه دست تواو را دهد نشان
آن کیست ای خدای؟ کاز این دام ِ خامُشان
ما را همیکَشد به سویِ خود کشان کشان
ای آنکه میکَشی تو گریبان ِ جان ِ ما
از جمع ِ سرکشان بهسویِ جمع ِ سرخوشان
بگرفته گوش ِ ما و بسوزیده هوش ِ ما
[...]
ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان
دیوانه جمال تو خیل پریوشان
خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک
روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان
دی می شدی سواره و من بوسه می زدم
[...]
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
هست از علوشان برهش فرق سرکشان
مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند
با صد هراس و بیم به کوی پریوشان
خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده
[...]
خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان
جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان
صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست
تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان
تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.