گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان

هست از علوشان برهش فرق سرکشان

مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند

با صد هراس و بیم به کوی پریوشان

خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده

دامن کشان ازین و ازان آستین فشان

چون در کشید یکدو قدح وانگهش نماند

نی از می و نه میکده نی از خودش نشان

مخفی است سر کار ازان شد دلیل جهل

بر اهل بحث و مدرسه دعوی علمشان

روح الله اش ز طارم مهرست جرعه خواه

بر بام دیر پیر مغان بین قدح کشان

فانی براه فقر و فنا خاک اگر شوی

بالای چرخ جای کنی از علوشان