دردا که حریف راز دانم
حرفی زد و کرد بدگمانم
بود آنکه نخست، خضر را هم
اکنون شده دزد کاروانم
امروز فگند بر زمینم
دی برد اگر بر آسمانم
دی، دوستر آنکه بودم از جان
امروز شده است خصم جانم
نامحرم گشته محرم، ای وای
شد بسته زبان ز همزبانم
شد هم قفس من، آخر آن مرغ
کاو بود اول هم آشیانم
دم با که زنم ز مهر، کاین دم
بیمهر شده است مهربانم
من غافل از آنچه در دل اوست
او، باخبر از غم نهانم!
دیگر نخورم فریبش، آذر
چون کار گذشته ز امتحانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و غمگین شاعر است. او از تجربه خیانت و عدم اعتماد به کسی سخن میگوید که زمانی نزد او عزیز و محبوب بوده است. شاعر در گذشته با این شخص رابطهای نزدیک و صمیمی داشته، اما اکنون این ارتباط دچار مشکل شده و او را به دشمن تبدیل کرده است. احساس تنهایی و گمگشتگی در میان روابط، و آگاهی از دردهای نهان در دل طرف مقابل، از مضامین اصلی شعر است. شاعر به این فکر میکند که دیگر فریب این شخص را نخواهد خورد و به یاد تجربیات تلخ خود، درسی گرفته است.
هوش مصنوعی: ای وای، که کسی که رازها را میداند، حرفی زد و مرا دچار سوءتفاهم کرد.
هوش مصنوعی: زمانی بود که خضر، که نماد دانش و آگاهی است، در حال حاضر به دزد کاروان من تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: امروز اگر بر زمین بیفتم، دیروز حال خوبی داشتم.
هوش مصنوعی: دیگر آن کسی که دیروز دوست من بود، امروز دشمن جان من شده است.
هوش مصنوعی: ای وای، زبان من گویی به خاطر همصحبتی با کسی که باید ناشناس بماند، بسته شده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، آن پرندهای که در ابتدا خانهام بود، اکنون قفس من شده است.
هوش مصنوعی: با که سخن بگویم از عشق، چون این لحظه سرشار از بیعلاقگی و سردی شده است. اما با این حال، قلب من هنوز مهربان است.
هوش مصنوعی: من از احساسات و رازهای درون او بیخبرم، اما او به خوبی از ناراحتیها و غمهای پنهان من آگاه است!
هوش مصنوعی: دیگر فریب او را نمیخورم، چون مانند آذر، تنها یادگاری از امتحانات قبلیام باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم
ای ناگزران عقل و جانم
وی غارت کرده این و آنم
ای نقش خیال تو یقینم
وی خال جمال تو گمانم
تا با خودم از عدم کمم کم
[...]
ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
از بردن نام و زلف و خالت
[...]
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم.
از تف دل آتشین دهانم
زان نام تو بر زبان نرانم
ترسم که چو صبر از غم تو
نام تو بسوزد از زبانم
فریاد کز آتش دل من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.