گنجور

 
اسیری لاهیجی

ما دل و دین در قمار عشق جانان باختیم

خلوت جانرا ز رخت غیر وا پرداختیم

تا نباشد قلب نقد جان و دل در عشق او

سالها در بوته درد و غمش بگداختیم

چون وصال او نشد حاصل من مشتاق را

سوختیم از آتش شوق و بهجران ساختیم

ما بچوگان رضا بودیم گوی عاشقی

تا سمند عشق در میدان محنت تاختیم

تا عیان شد مهر روی تو ز ذرات جهان

آفتاب و ذره را از یکدگر نشناختیم

در خرابات فنا تا از می وصلیم مست

شور و غوغای اناالحق در جهان انداختیم

زاهد از بهر بهشت و حور دنیا را بباخت

بهر دیدارش اسیری ما دو عالم باختیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode