آن می که از شعاعش آتش زند زبانه
درده سحر که دارم درد سر شبانه
زآن آب شادی افزا غم را بشوی از دل
کاتش بجام افکند درد و غم زمانه
ساقی بتیر غمزه جان مرا سپر کن
مطرب بناخن عشق دلرا مکن نشانه
ای لعل ناردان رنگ از نار اشتیاقت
نار کفیده ام دل اشکم چو نار دانه
جز دل که از سر شوق در زلف تو کند جا
در کام باز صعوه کی کرده آشیانه
دیوانه هوایت هر سوی صد فلاطون
عقل از نظام عشقت خوره است تازیانه
از هول روز محشر نبود مرا هراسی
گر میدهد پناهم اندر شرابخانه
ته جرعه ای ببخشد ساقی گرم زرحمت
چون خضر بهره گیرم از عمر جاودانه
اندر هوای عشقت ایشمع بزم وحدت
بلبل کشد نوائی مطرب زند ترانه
ای نایب پیمبر غوغاست در قیامت
تو دستگیر ما شو یا رب در آن میانه
زآشفته گر بخواهد ایزد حساب محشر
گو جا دهد به خلدش بی عذر و بی بهانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس درد و رنج خود اشاره میکند که نشأت گرفته از عشق و longing اوست. او از ساقی میخواهد که با شراب شادی، غم را از دلش بشوید و او را از دردهای زمانه رهایی بخشد. شاعر در عین حال از زیبایی معشوقهاش یاد میکند و احساس دیوانگیاش را نسبت به او بیان میکند. او از خداوند درخواست میکند که در روز قیامت او را در آغوش محبتش بپذیرد و در باغی بدون عذر و بهانه جایش دهد. در نهایت، شاعر به اوضاع پیچیده عشق و عشقبازی اشاره میکند و از بزم وحدت و نوای عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: داستان از کسی است که از عشق و زیبایی معشوقش دچار ناراحتی و درد میشود؛ بهطوری که چراغی در دلش روشن شده و شعلهور است. این درد و احساس او را در شب و سحر تحت تأثیر قرار داده و شب را برای او به جایی از رنج تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: از آن آب خوشحالی، غم را از دل خود بشوی و بگذار که آتش दिलسوز زمانه را خاموش کند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با ناز و غمزهات جانم را محافظت کن و ای مطرب، با نواهایت عشق را در دل نشان مده.
هوش مصنوعی: ای لعل ناردان، رنگ تو از شوق محبت به آتش درآمده است و دل من از اشک، همچون دانههای انار، پر شده است.
هوش مصنوعی: جز دل که از شدت عشق در زلف تو قرار میگیرد، هیچکس مانند پرندهٔ خوشصدا جایی برای آشیانه ندارد.
هوش مصنوعی: دیوانهوار عشق تو را میپرستم و در هر طرف، هزاران فلسفهدان از نظم عشق تو روانهاند و دچار خستگی و ناراحتی هستند.
هوش مصنوعی: در روز رستاخیز از ترس و وحشت چیزی مرا نمیترساند، زیرا در پناهگاه شرابخانه آرامش دارم.
هوش مصنوعی: اگر ساقی کمی از شراب را به من بدهد و با مهربانیاش مرا سیراب کند، مانند خضر که زندگی جاودان دارد، از عمر ابدی بهرهمند خواهم شد.
هوش مصنوعی: در فضای عشق تو، بلبلان در میهمانی یگانگی آهنگی زیبا مینوازند و مطرب ترانهای را میخواند.
هوش مصنوعی: ای نایب پیامبر، در روز قیامت غوغایی برپا خواهد بود. خواهش میکنیم که در آن لحظه ما را یاری کنی، پروردگارا.
هوش مصنوعی: اگر خداوند بخواهد، در روز محشر افراد نامنظم و آشفته را بدون هیچگونه عذر و بهانهای به بهشت خود راه میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
[...]
دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش
مست و خراب و دلکش از باده مغانه
در پرده عراقی میزد به نام ساقی
[...]
میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
[...]
شمع فلک برآید با آتشین زبانه
ساقی نامسلمان درده می مغانه
کشتی من روان کن مانا کرانه یابم
دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه
چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده
[...]
مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه
جان را وحید کردی آخر بهر بهانه
شب بود قوت ما، روزست قدرت ما
ما مست جام عشقیم، از باده شبانه
رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.