گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آن می که از شعاعش آتش زند زبانه

درده سحر که دارم درد سر شبانه

زآن آب شادی افزا غم را بشوی از دل

کاتش بجام افکند درد و غم زمانه

ساقی بتیر غمزه جان مرا سپر کن

مطرب بناخن عشق دلرا مکن نشانه

ای لعل ناردان رنگ از نار اشتیاقت

نار کفیده ام دل اشکم چو نار دانه

جز دل که از سر شوق در زلف تو کند جا

در کام باز صعوه کی کرده آشیانه

دیوانه هوایت هر سوی صد فلاطون

عقل از نظام عشقت خوره است تازیانه

از هول روز محشر نبود مرا هراسی

گر میدهد پناهم اندر شرابخانه

ته جرعه ای ببخشد ساقی گرم زرحمت

چون خضر بهره گیرم از عمر جاودانه

اندر هوای عشقت ایشمع بزم وحدت

بلبل کشد نوائی مطرب زند ترانه

ای نایب پیمبر غوغاست در قیامت

تو دستگیر ما شو یا رب در آن میانه

زآشفته گر بخواهد ایزد حساب محشر

گو جا دهد به خلدش بی عذر و بی بهانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه

عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟

ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه

بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه

تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دیدم نگار خود را می‌گشت گرد خانه

برداشته ربابی می‌زد یکی ترانه

با زخمه چو آتش می‌زد ترانه خوش

مست و خراب و دلکش از باده مغانه

در پرده عراقی می‌زد به نام ساقی

[...]

سعدی

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش

هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن

[...]

امیرخسرو دهلوی

شمع فلک برآید با آتشین زبانه

ساقی نامسلمان درده می مغانه

کشتی من روان کن مانا کرانه یابم

دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه

چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده

[...]

قاسم انوار

مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه

جان را وحید کردی آخر بهر بهانه

شب بود قوت ما، روزست قدرت ما

ما مست جام عشقیم، از باده شبانه

رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه