میان ما و تو الفت حکایتی است عجیب
که تو به عهد شبابی و من به نوبت شبیب
اگر تو مرکب تازی به خاک من تازی
چو گرد روح روان خیزدت ز سم رکیب
صلیب بستن اگر کار بتپرستان است
بت من از چه فکنده ز زلف عود صلیب
همین نه هندوی خال تو ذوق از آن لب یافت
بهشتیان همه دارند از این شراب نصیب
مگر که بر دل مجروح عاشقان زد دست
که خون چو سیل روانست زآستین طبیب
من از عتاب تو شکوه کنم غلطا حاشا
بیار هرچه تو داری برای دوست عتیب
نه عاشقست که خود مدعی و کذابست
محب اگر که شکایت کند ز جور حبیب
به چنگ غیر بود زلف یارم آشفته
فغان که رشته عمرم بود به دست رقیب
اگرچه نامه سیاهم ولی خوشم با این
که داوری نبود جز علی به روز حسیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بررسی رابطه عاشق و معشوق میپردازد و احساسات عمیق و متناقض عاشق را بیان میکند. شاعر به الفت و تعلق خاطر میان خود و معشوق اشاره کرده و از درد و شوق عاشقانه سخن میگوید. او معشوق را به زیبایی و بدون عیب توصیف کرده و بر تنهایی و رنج ناشی از دوری تأکید میکند. در پایان، شاعر به عدم وجود قاضی عادل در عالم اشاره میکند و تنها مقام علی را شایسته قضاوت در روز جزا میداند. زنندههای عشق و محبت، به همراه عذاب جدایی، از مضامین اصلی شعر هستند.
هوش مصنوعی: میان ما رابطهای ناشناخته و جالب وجود دارد. تو در دوران جوانیات هستی و من در مرحلهای از سالهای جوانی.
هوش مصنوعی: اگر تو اسب عربی را به سرزمین من برسانی، مانند گرد و غبار روح و زندگی از سم نعلش برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر بوسیدن صلیب کار بتپرستان است، پس دلیل اینکه بت من از زلف عود صلیب فرو افتاده چیست؟
هوش مصنوعی: خودِ خال تو باعث خوشنودی است و از آن لب، بهشتیان نیز بهرهمند شدهاند و از این شراب لذت میبرند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دست طبیب به دل زخمی عاشقان برسد، چون خون آنها مانند سیل از آستین او میریزد؟
هوش مصنوعی: من از سرزنشهای تو ناراحت نمیشوم، هرگز نمیتوانم کمی شکایت کنم. بیا هرچه را که برای دوست داری آماده کردهای، به من هم بده.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی نیست که فقط ادعای عشق کند و دروغ بگوید؛ زیرا اگر کسی واقعا عاشق باشد، هرگز از ظلم معشوق شکایت نمیکند.
هوش مصنوعی: زلف یارم به دست غیر افتاده و این ماجرا برایم دردناک است، زیرا زندگیام در اختیار یک رقیب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه نامهام پر از غم و سیاهی است، باز هم خوشحالم که در روز حسابرسی، تنها داوری که برای من وجود دارد، علی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب
به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب
کنون که شد حضری بلبل و غراب غریب
بعید شد گل نار و گل بنفشه قریب
هزار دیبا در باغ گسترید صبا
نگارهاش بدیع و طرازهاش غریب
شده چو مذبح عیسی ز بلبل و گل باغ
[...]
درین دو روزه توقف که بو که خود نبود
درین مقام فسوس و درین سرای فریب
چرا قبول کنم از کس آنکه عاقبتش
ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب
مرا خدای تعالی ز آسیای فراز
[...]
رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب
گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
دلم بماند به زندان عاشقی محبوس
ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب
[...]
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب
ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد
نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب
نه قطره ماند به دریا نه ذره ماند به دشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.