گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

علی الصباح که ریزد به باغ اشک سحاب

به عذر توبه شکن می‌کشان مست و خراب

از آن شراب شبانه کرم کن ای ساقی

که تا ز خاطر مستان بری کسالت خواب

خمار و خواب ز سر کی رود مگر از می

قدح بیار پیاپی مکن دریغ شراب

اگرچه در رمضان بسته بود میخانه

هزار شکر گشودش مفتح الابواب

گذشت آنکه زدی طبل را به زیر گلیم

بگو مغنی مجلس به بانگ و چنگ رباب

صلای عیش به نوروز داده است ملک

غمین دگر ننشینند یا اولی الالباب

مهل به بیهده فیض سحاب در گلزار

که مغتنم شمری فیض صحبت اصحاب

تهی و ساده عیش و نشاط در بستان

به رغم دشمن بدگوی و شادی احباب

ترانه گوی عنا دل ز مقدم گل نو

غزل سرایی آشفته مدحت اطیاب

کدام سلسله پاکان نبی و آل کرام

خصوص آنکه به غیب اندر است و بسته نقاب