گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ساقی بجان جم میم اندر پیاله کن

بادام و قندم از لب و چشمت حواله کن

در آب بسته آتش سیاله کن روان

مرغولهای عنبر بر برگ گل کلاله کن

ای ماه چهارده زدوساله شراب ناب

تدبیر کار مرده هفتاد ساله کن

صوفی صفت برقص درآی و بچم چو سرو

از صوت زیر و بم بنواگاه ناله کن

آشفته نوعروس مدیح علی تو راست

باغ بهشت را بدو بیتی قباله کن

گلنار می بکش که گلت بشکفد زگل

محفل زرنگ و بو چمنی پرزلاله کن

یک نکته بیش نیست حکیما حدیث عشق

تفسیر خواهیش تو به چندین رساله کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
آشفتهٔ شیرازی

ساقی شراب مجلسیان در پیاله کن

ما را به لعل باده فروشت حواله کن

گه زسر باده پرستی اگر نه ای

لبریز شد چو جام نظر در پیاله کن

خورشید می بماه قدح ریز و فیض بخش

[...]

حاجب شیرازی

ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن

بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن

ما را به خاندان مروت حواله کن

«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه