شمارهٔ ۴ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود بن ناصرالدین سبکتگین
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
با دو چشمم آب و خون و با تنم رنج و عذاب
وین عجایب تر که چون این هشت با من یار کرد
هشت چیز از من ببرد و هشت چیز تنگیاب
راحت وآرام روح ورامش و تسکین دل
نزهت ودیدار چشم و زینت و فرّ شباب
در رگ و اندر تن و اندر دل و در چشم من
خواب و صبر و روح و خونم را بر افتاد انقلاب
رنج دارد جای خون و درد دارد جای روح
عشق دارد جای صبر و آب دارد جای خواب
این تنم از هجر تو چون برگ بید اندر خزان
این دلم در عشق تو چون توزی اندر ماهتاب
روی تو بسترد و بربود و بیفکند و ببرد
چارچیز از چارچیز و هر یکی را کرد غاب
خرمی از نوبهار و تازگی از سرخ گل
نیکویی از گرد ماه و روشنی از آفتاب
چار چیز تو نباشد سال و مه بی هشت چیز
هر یکی زان هشت دارد سوی دل بردن شتاب
چشم تو بی خواب و سهر و روی تو بی سیم و گل
جعد توبی چین و پیچ و زلف تو بی بند و تاب
تاب زلفین و خم جعد تو نشناسم همی
از خم و تاب کمند خسرو مالک رقاب
میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
کایزد او را چند چیز نیک داد از چند باب
از هنر نام بلند و از شرف جاه عریض
از ادب لفظ بدیع و از خرد رای صواب
با هنر دست سخی و با شرف روی نکو
با خرد خوی نکو با سخن فصل الخطاب
هرگز او در چار وقت از چار چیز اندر نماند
عجز هرگز پیش یک نهمت نگشت او راحجاب
وقت کردار از توان و وقت پیکار از عدو
وقت دیدار از صواب و وقت گفتار از جواب
هشت چیز از او ببرد از هشت مایه هشت چیز
سال و ماه این هشت چیزش را همینست اکتساب
حلم او سنگ زمین و طبع او لطف هوا
روی او دیدار ماه و کف او جود سحاب
رسم او حسن بهار و لفظ او قدر شکر
خلق او بازار مشک و خوی او بوی گلاب
در دیار گوزگانان اندرین عهد قریب
چار چیز نامور کرد از پی مزد و ثواب
مسجد آدینه و عالی منار میمنه
سد رود شور بار و جوی آب نوسراب
از پی خوبی و از بهر صلاح مردمان
کشت کرد اندر بیابان، آب راند اندر سراب
دولت و اقبال او بی حیلت و بی رنج و ذل
بوستان وسبزه کرد از سوخته دشتی خراب
هشت چیزش را برابر یافتم با هشت چیز
هر یکی زان هشت سوی فضل او دارد مآب
تیغ او را با قضا وتیر او را با قدر
دست او را با سپهر و خشت او را با شهاب
حزم او را با امان و عزم او را با ظفر
لفظ او را با قران و حفظ او را با کتاب
جان خصمش هر زمانی سوی خویش اندر کشد
تیغ او را از غلاف و تیر او را از قراب
اصل رادی و بزرگی را دو چیز اندر دوچیز
دست او را در عنان و پای او را در رکاب
تابه فروردین زمین از لاله بر پوشد ردا
تا به دی ماه آسمان از ابر بر بندد نقاب
تا چو شهریور درآید بازگردد عندلیب
تا چو فروردین درآید پشت بنماید غراب
شادمان باد او ز ایزد بر گناه او را عفو
دشمنش را بر نکوتر طاعت ایزد عقاب
چارچیزش را مبادا جاودانه چار چیز
این دعا نشگفت اگر گردد بساعت مستجاب
مدت او را کران و لشکر او را عدد
ملکت او را زوال و نعمت او را حساب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید و به تأثیرات عمیق آن بر زندگیاش اشاره میکند. شاعر در ابیات مختلف به هشت چیز اشاره میکند که با عشقش مرتبطاند و بیان میکند که عشق او چه چیزهایی از او گرفته و چه چیزهایی به او داده است. او از رنجهای جسمی و روحی ناشی از جدایی و عشق سخن میگوید و همچنین به زیباییها و صفات محبوبش اشاره میکند. در نهایت، شاعر به ویژگیهای خاص یک شخصیت بزرگ (خسرو) میپردازد و از دستاوردهای او در جامعه صحبت میکند، همچنین دعا میکند که خداوند او را در مسیر نیکی هدایت کند و از بدیها محفوظ بدارد.
هوش مصنوعی: تو به قدری در قلب و چشم من تاثیر گذاشتی که وقتی آرام و خوابم، میبردی از حالم. گاهی در آتش عشق داغ میشوم و گاهی از اشک چشمانم مانند آب جاری میگردم.
هوش مصنوعی: عشق تو به من یاری میدهد و در دل من هشت حسرت وجود دارد. هر ساعت که به غم تو فکر میکنم، جگرم آتش میگیرد و درد میکشد.
هوش مصنوعی: با ظاهری زیبا و درخشان هستم، در حالی که دلم پر از گرما و لذت است. چشمانم پر از اشک و خون است و بدنم از درد و رنج پر شده است.
هوش مصنوعی: اینجا بیان میشود که چیزهای شگفتانگیزی وجود دارد که باعث شده نه تنها هشت چیز از من بگیرد، بلکه هشت چیز دیگر را هم به من بدهد که به سختی قابل دستیابی هستند.
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش روح و دل، همراه با زیبایی و جوانی، ناشی از دیدن و لذت بردن از گل و گیاه است.
هوش مصنوعی: در رگها، در بدن، در دل و در چشمان من، تغییر و تحول شدیدی خواب و صبر و جان و خونم را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: درد و رنج جای خود را دارد و دردی که عاطفه را میآزارد، نیاز به صبر و تحمل دارد. عشقی که در دل داریم نیازمند آرامش و زمان است تا به نتیجه برسد.
هوش مصنوعی: این بدن من از دوری تو مثل برگ بید در فصل خزان نزار و پژمرده است و دل من در عشق تو مثل پرندهای است که زیر نور ماه پرواز میکند.
هوش مصنوعی: چهره تو را به زیبایی به نمایش گذاشت و از بین برد و چهار چیز را از چهار چیز جدا کرد و هر کدام را به گونهای خاص درآورد.
هوش مصنوعی: بهار با شادی و طراوت خود همراه است، گلهای سرخ زیبایی و جذابیت میآورند، گرد و غبار ماه نشاندهنده زیبایی است و نور آفتاب سرشار از روشنی میباشد.
هوش مصنوعی: اگر تو چهار چیز نداشته باشی، سال و ماه به هیچ چیز نخواهند بود. هر یک از آن هشت چیز، توانایی خاصی دارد که میتواند توجه دل را جلب کند.
هوش مصنوعی: چشمان تو در حال بیداریاند و به خواب نمیروند، چهرهات بینقص و جوان به نظر میرسد. موهای فر و زیبای تو با چیدمان و حالت خاصی که دارند، همچون گلی در باغ میدرخشند و حالت و پیچ و تاب آنها بدون هیچ محدودیتی است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تاب و پیچ و خم موهای تو را از خم و تاب کمند (طناب) خسرو که گردن را در اختیار دارد، تمیز دهم.
هوش مصنوعی: خسرو ایرانی به نام ابواحمد محمد، از طرف خداوند چندین نعمت و ویژگی خوب دریافت کرده است.
هوش مصنوعی: از طریق هنر، نامی نیکو و مشهور به دست میآید، و از شرافت، موقعیتی بزرگ و وسیع به دست میآید. ادب، کلامی زیبا و دلنشین ایجاد میکند و خرد، تصمیمات درست و صحیح را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: با دست توانای فرد بخشنده و با آبروی نیک، با ذات و خصلت خوب و با کلامی که فصل مشترک هر گفتگو باشد.
هوش مصنوعی: هرگز او در هیچ زمانی از چهار چیز محروم نمیماند؛ عجز هرگز نمیتواند مانع او شود.
هوش مصنوعی: زمانی که باید عمل کرد، باید توانایی خود را به کار گرفت؛ وقتی با دشمن مواجه میشوی، باید با او مبارزه کنی؛ در زمان ملاقات، باید به درستی و نیکویی رفتار کنی؛ و در زمان صحبت، باید به فکر پاسخ مناسب باشی.
هوش مصنوعی: هشت ویژگی یا موهبت را از هشت منبع مختلف به دست میآورد. این ویژگیها، که به مرور زمان در طول سال و ماه شکل میگیرند، به دست آوردنی هستند و تلاش و کوشش انسان در کسب آنها اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: خویشتنداری او به سختی سنگ و ویژگیهای او به لطافت هواست. چهرهاش مانند ماه نورانی است و بخشش او مانند باران فراوان است.
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند بهار است و کلامش ارزشمند چون شکر. وجود او شبیه بازار عطر و طرز رفتار او بوی گلاب را تداعی میکند.
هوش مصنوعی: در سرزمین کسانی که به فراموشی گرفتارند، در این زمان نزدیک، چهار چیز به خاطر پاداش و ثواب شناخته شده است.
هوش مصنوعی: مسجد بزرگ و با عظمت، به همراه منارههای زیبا در کنار رودخانهای پرآب و زلال قرار دارد.
هوش مصنوعی: او برای نیکی و به خاطر اصلاح حال مردم، در بیابان کشت و کار کرد و آب را در جایی بیهوده و بیفایده جاری ساخت.
هوش مصنوعی: خوش شانسی و موفقیت او بدون زحمت و تلاش به دست آمده و از ویرانی و خرابی، باغی زیبا و سرسبز ساخته است.
هوش مصنوعی: من هشت چیز را به اندازه هشت چیز دیگر یافتهام و هر یک از این هشت چیز از فضیلت او بهرهمند است.
هوش مصنوعی: تیغ او با سرنوشت در ارتباط است، تیر او به قدرت و تقدیر مربوط میشود، دست او به آسمان و کائنات وابسته است و خشت او با ستارههای درخشان ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: خِرَد او را به امنیت و ارادهاش را به پیروزی، سخنش را به قرآن و حافظهاش را به کتاب تفسیر میکنیم.
هوش مصنوعی: هرگاه زنی خصم خود را به چالش میکشد، جانش او را به سوی خود میکشاند و همچون شمشیر او را از غلاف بیرون میآورد و تیرش را از کمان رها میکند.
هوش مصنوعی: رشد و موفقیت واقعی به دو چیز بستگی دارد: یکی توانایی هدایت و کنترل اوضاع و دیگری پشتیبانی و استحکام در مسیر پیشرفت.
هوش مصنوعی: تا فروردین، زمین با لالهها زیبا و رنگارنگ میشود و در دی ماه، آسمان با ابرها پوشیده میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه شهریور فرا برسد، بلبل باز خواهد گشت و زمانی که فروردین بیاید، مرغ سیاه پشت سرش خود را نمایان نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: خوشحال باشد او به خاطر رحمت خداوند، بر گناهش بخشیده شده است و دشمنش از او بهتر در طاعت خداوند پاداش نخواهد دید.
هوش مصنوعی: چهار چیز را نگهدارید، مبادا که همیشه باقی بمانند. این دعا شگفتانگیز است اگر در زمان مناسب پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: مدت زندگی او محدود و عمرش به شماره است، قدرتش همواره در حال کاهش است و نعمتهایی که دارد قابل حسابوکتاب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
آفتابی را همی ماند رخش عنبر نقاب
هیچکس دیدست عنبر را نقاب از آفتاب
گر نقاب آفتاب و آسمان شاید ز ابر
آفتاب دلبران را شاید از عنبر نقاب
ساحر و عطار شد زلفش که هر چون بنگرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.