گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رقیب کرده به باغ تو عزم گردیدن

بود نظاره گلچین برای گلچیدن

میان بلبل و گلچین از آن بود غوغا

که این به غارت و او از برای گل دیدن

اگر چه گفت سخن چین حدیثی از دهنت

ولی به هیچ نباید ز دوست رنجیدن

رسید موکب سلطان عشق عقل بنه

بساط کهنه بباید ز خانه برچیدن

جناب عشق بلند است ای حکیم برو

کجا به وهم توان این قیاس سنجیدن

به غیر خار نیاید به زیر پهلویم

روم به بستر چون بی تو بهر خسبیدن

ز دام تو نتواند گریخت آشفته

که مرغ بسته نیارد ز جای جنبیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه