گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

با کثرت رقیب کنم خلوت انجمن

تا با زبان دل بتو گویم دمی سخن

روئین تنان که از اثر زخم سالمند

دارند بیم از مژه ی یار سیمتن

وران دشت عشق همه پیل افکنند

آهوی این دیار کشند شیر در رسن

صرصر بود مسخر پشه در این هوا

برقست هارب از خس و از خار انجمن

من رشک میبرم که صبا داشت تو بتو

یعقوب زنده گشت از آن بوی پیرهن

لیلی عبث مخواه تو مجنون ازین حشم

سلمی مجوی بیهده در ربع و بر دمن

همخانه با تو لیلی و تو کو بکو دوان

تو در سفر بغربت و او با تو در وطن

کی چشم نور خویش شناسد بمرتبت

یا تن تمیز روح کجا داده در بدن

بلبل ترانه سنج بگلهای بوستان

آشفته بذله گوی حسین آمد و حسن

تا پرده برگرفته ای ایشاخ گل بباغ

گلشن تمام چشم شد از شاخ نسترن

یار نبی زطلعت او بود بیخبر

نادیده اش اویس صفت گفت درین

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
فرخی سیستانی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن

گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن

گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره

گفتایکی همه گره است و یکی شکن

گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

ازرقی هروی

ای گلبن روان و روان را بجای تن

پیش آر جام و تازه کن از راح روح من

زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو

د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن

خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

تا باد ماه آبان بگذشت در چمن

شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من

چون تخته های زرین بر نیلگون پرند

برگ چنار ریخته از باد در چمن

بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه