گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

چند با چشمه خور روی تو نتوان دیدن

چند قانع شوم از وصل بهجران دیدن

از نظر غایبی ولیک توان چون خورشید

از تو در هر سر کو نور فراوان دیدن

توئی آن بی سر و سامان که مکانت نبود

شایدت سوی چو من بی سر و سامان دیدن

رشک دارم بصبا گرچه شدت محرم راز

غیر را گرد در و بام تو نتوان دیدن

گل رخسار تو میباید آن قد ورنه

گو چه خیزد زگل سرو خرامان دیدن

با خم طره اش و آن لب نوشین ای خضر

فارغ از ظلمتم و چشمه حیوان دیدن

نه از آن غبغب سیمین و شکنج خم زلف

گوی سیمین نتوان در خم چوگان دیدن

باغبانا چو دهد دست خط و چهره دوست

تابکی در چمن لاله و ریحان دیدن

چند در بند تن ای دل شده ای خون زفراق

کار آسان شده جان دادن جانان دیدن

گفتمش زلف تو در خواب بدست آمد دوش

گفت آشفته بس این خواب پریشان دیدن

لابه کردم که نکوتر کن از این تعبیری

رفع اشکال کنم شایدت آسان دیدن

گفت آری بوصالم رسی آندم که توان

خویشتن را بدرشاه خراسان دیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن

که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

بر سر کوی تو گر خوی تو این خواهد بود

دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن

عقل بی خویشتن از عشق تو دیدن تا چند

[...]

صائب تبریزی

من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن

جلوه یوسفی از رخنه زندان دیدن

رمزی از بوالعجبی های نظربازان است

طبل رسوا زدن و شیوه پنهان دیدن

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت

[...]

ابوالحسن فراهانی

گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن

صورت جان ز چه در روی تو نتوان دیدن

من کنم گریه و او خنده کند حاجت نیست

روز باران به چمن رفتن و بستان دیدن

زلف بردار ز رخساره که نیکو نبود

[...]

فیض کاشانی

ای که داری هوس طلعت جانان دیدن

نیست باشد شدنت وانگهش آسان دیدن

آن جمالی که فروغش کمر کوه شکست

کی توان از نظر موسی عمران دیدن

نشود تا دلت از قید علایق آزاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
فیاض لاهیجی

می‌شد از طَرة او کام دل آسان دیدن

می‌توانستی اگر خواب پریشان دیدن

ما گذشتیم ز فکر سر و سامان چه کنیم

نتوان زلف ترا بی سرو سامان دیدن!

زده‌ای دستة گل بر سرو داغم چه کنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه