نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم
نه عهد با تو که پیمان به میْکشان بستم
اگرچه رشته جان بافته به مهر جهان
بریدم از همه عالم به دوست پیوستم
غبار گشتم و افتادم از پی محمل
گمان مدار که یک لحظه بیتو بنشستم
شدم به بتکده و سجده بر صنم بردم
گسسته سبحه و زنار بر میان بستم
چگونه دست به داور برم به خونخواهی
اگر که دامنت افتد به حشر در دستم
برو تو زاهد و منعم مکن ز بادهپرستی
که من شفیع گنهپیشگان به روز الستم
علی ولی خدا آن پناه آشفته
که از طفیلش دعوی کنم که من هستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و پیچیدهای است که شاعر نسبت به عشق و ارتباط با معشوق دارد. او به نوعی توبه و عهد زاهدانه با خود را نادیده میگیرد و به محبت و عشق حقیقی میچسبد. شاعر اعتراف میکند که از دنیا و زاهدی فاصله گرفته و به عشق و هستی عمیقتری پیوسته است. او حتی به معنای عشق و پرستش در بتکده اشاره میکند و به این نکته اشاره دارد که در دنیای عشق، هیچ حریمی نمیشناسد. سرانجام، شاعر به مقام علی (ع)، بهعنوان یک پناهگاه و شفیع در روز قیامت اشاره میکند و نشان میدهد که عشق او عمیق و خالص است.
هوش مصنوعی: من نه از زهد و پارسایی که پیمانه را شکستم توبه میکنم و نه از عهدی که با تو بستهام که به مینوشان پیوستهام.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر عشق به دنیا از زندگی و ریشهام دست کشیدهام، اما از همه چیز جدا شدم و به دوستی پیوستم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو همیشه در حال تلاش و سختی بودهام و هرگز در نبودت دقیقهای آرام نگرفتهام.
هوش مصنوعی: به میخانه رفتم و در برابر معبود خود به سجده افتادم. برای این کار، دانههای تسبیح را کنار گذاشتم و کمربند خود را به دور خود بستم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم برای خونخواهی به داور مراجعه کنم، اگر در روز قیامت دامن تو به دست من بیفتد؟
هوش مصنوعی: برو، ای زاهد، و مرا از میخواری منع نکن که من در روز قیامت شفیع و یاریبخش گنهکاران هستم.
هوش مصنوعی: علی، ولی خدا، همان حامی بیقرار است که به خاطر وجود او میتوانم ادعا کنم که من هم وجود دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
[...]
تو آفتاب بلندی و من چنین پستم
به دامنت چه عجب گر نمی رسد دستم
قدح به دست حریفان باده پیما ده
مرا به باده چه حاجت که روز و شب مستم
درون کعبه دل در شدم طواف کنان
[...]
به غیر از آن که بِشُد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طَرْف بَربَستَم
اگر چه خَرمَنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم
چو ذَرِّه گرچه حقیرم ببین به دولتِ عشق
[...]
بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم
بریدم از همه عالم به دوست پیوستم
حبیب جام می خوشگوار داد به دست
هنوز میجهد از ذوق جام او دستم
مرا پیاله مده، جام یا صراحی ده
[...]
شنیده ام که بدستار گیوه میگفت
(تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)
بجامه متکلف برهنه هم گفت
(بدامنت زفقیری نمیرسد دستم)
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.