گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گفته بودی که ز کویت به ملامت بروم

دل بر تست کجا من به سلامت بروم

من به میخانه زدم خرقه سالوس به آب

رندم ای شیخ نگویی به ملامت بروم

مدتی زیسته‌ام دور ز جانان به وطن

گر به غربت بدهم جان به غرامت بروم

بی‌سؤالم در جنت بگشایند به قبر

با ولایش چو به صحرای قیامت بروم

مردگان زنده کنم چون ببرندم به لحد

می‌برم نام علی تا به کرامت بروم

از نجف تا به گلستان بهشتم خوانند

من آشفته از آن در به ندامت بروم

می‌روم داغ غلامی تو دارم به جبین

در صف حشر به این داغ و علامت بروم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

تو مپندار کز این در به ملامت بروم

دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم

ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

من هوادار قدیمم بدهم جان عزیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه