هر که در میکده عشق شد امروز مقیم
نیست فردا بدلش آرزوی باغ نعیم
گر بپاداش عمل دوزخیم من چه عجب
بنشان آتش هجران که عذابیست الیم
گو شفاعت نکند مست مرا زاهد شهر
بر سر خوان لئیمان نرود مرد کریم
خوی بدرا نشود یار مگر مرد غیور
حسن را بار کشی نیست مگر عشق سلیم
گنه هر دو جهان خاص من ار شد غم نیست
که خداوند کند عفو بالطاف عمیم
بیم و امید زحقست مرا باده بیار
که مرا نیست از این خلق نه امید و نه بیم
بود آشفته هواخواه حسین شاه حجاز
که سرو جان به ره دوست نموده تسلیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تعلقات دنیوی است. شاعر به میکده عشق اشاره میکند و میگوید کسانی که وارد این دنیا شدند، دیگر آرزویی برای بهشت ندارند. او همچنین درباره عذاب و پاداش در دوزخ و عشق سلیم صحبت میکند و به این نکته میرسد که هیچ امیدی به نجات از زاهدان ندارد. شاعر به عفو خداوند و بخشش اشاره کرده و در نهایت خود را در عشق به حسین شاه حجاز تسلیم میکند. این شعر نشاندهنده درگیریهای روحی و معنوی انسان در جستجوی عشق و حقیقت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز در میکده عشق ساکن شده، فردا ممکن است به آرزوی بهشت و باغهای نعمت دچار شود.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر کارهای بد من عذاب ببینم، عجیب نیست که آتش جدایی را بپا کنیم، چون این نیز عذابی دردناک است.
هوش مصنوعی: زاهد شهر نمیتواند به من کمک کند و از سر سفرهی پست و حقیر به مردان بزرگ نمیرسد.
هوش مصنوعی: دوست و یار بد به راحتی از بین نمیرود، مگر اینکه مردی غیور و با افتخار در عشق به زیبایی واقعی وجود داشته باشد. عشق واقعی و پاک باعث میشود که این روابط پایدار بمانند.
هوش مصنوعی: اگر در دو جهان هم گناهکار باشم، نگران نیستم زیرا خداوند با لطفهای بزرگش میتواند مرا ببخشد.
هوش مصنوعی: ترس و امید من تنها از خداست. بادهای بیاور که از این مردم نه امیدی دارم و نه ترسی.
هوش مصنوعی: در فضای آشفته و پر از بینظمی، افراد بسیاری به عشق و علاقه به حسین، پادشاه حجاز، حرکتی انجام دادهاند. این افراد جان و زندگی خود را در راه دوستی و عشق به او فدا کرده و تسلیم آن عشق شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.