عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
میشنوم صدا ولی نیست اثر زمحملم
مانده تیه حیرتم غرقه بحر کثرتم
نوح کجاست تا برد رخت بسوی ساحلم
کشته این و آن کند دعوی خونبها بحشر
من بخلاف کشتگان شکر گذار قاتلم
شوق برد مرا بسر بر سو کوی آن پسر
وه که ندیده طلعتش بر رخ دوست مایلم
گفتم بت شکسته ام از کف غیر رسته ام
آشفته طره بتی گشته چو بت حمایلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات خود درباره عشق و زیبایی میپردازد. او به تماشای چهره محبوبان مختلف فکر میکند، اما تصویر محبوب او چنان در دلش حک شده که هرگز از ذهنش نمیرود. نور شمعی که در دلش روشن شده، او را به یاد محفل های دوستانه میاندازد. صداهایی که از اطراف میشنود، تأثیر عمیقی بر او دارند، اما او خود را در عمق حیرت و سردرگمی میبیند. شاعر از بودن در فضای عاشقانه و درد جدایی نالان است و آرزوی دیدار محبوب را دارد. او با اشاره به شرایط دشوار خود، از کشتگان عشق نیز تمجید میکند و در پایان، از تلاطم و اشفتگی در دلش یاد میکند که ناشی از عشق و علاقهاش به محبوبش است.
هوش مصنوعی: تصویر زیباییهای دیگران هرچه در دل من جای میگیرد، میآید و میرود، اما چهره تو همیشه در مقابل من باقی میماند و فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: شعلههای شمعی که در سمت شرق میدرخشد، دل مرا روشن کرده است. به یکباره، شمع وجودم خاموش شد و همنفسهایم در جمع ما نیز به سکوت افتادند.
هوش مصنوعی: صدای جرس را از هر سو میشنوم، اما این صدا فقط به گوش جانم میرسد و نشانی از آن در وجودم نیست.
هوش مصنوعی: در دل حیرتم غرق در دریاى کثرت هستم. ای نوح، کجایی که مرا به ساحل برسانی؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که افرادی برای گرفتن دیه و خونبهای خود دعوا و شکایت کنند، من بر خلاف کشتگان دیگر، شکرگزار قاتل خود خواهم بود.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من مرا به سوی کوی آن جوان برد و افسوس که چهرهاش را که در خاطرم مجسم است، در واقع ندیدهام.
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر عشق تو، از دست دیگران آزاد شدهام. در حالی که موهای پریشان تو، مانند بتهای زیبا، حمایت و محافظتم هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
[...]
عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
[...]
رفت به خشم دلبر و رحم نکرد بر دلم
وای به بخت واژگون، آه ز کار مشکلم
تا که کشید سر ز من سرو قد تو ماندهام
دست فسوس بر سر و پای خیال در گلم
من نه به میل خویشتن میدوم از قفای تو
[...]
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم
رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.