منکه در میکده منزل بود از آغازم
شاید ار شیخ بمسجد نکند در بازم
خوش سرانجام تر از من بخرابات مجوی
کز می ناب سرشتند گل از آغازم
من دل خون شده در دست نگارین دیدم
پنجه با ساعد سیمین تو چون اندازم
با شهیدان چو درآیم بقیامت یکرنگ
داغ عشق تو کند از دگران ممتازم
آخرت نیز ببازیم بسودای غمت
دینی آنقدر ندارد که به تو در بازم
شمع بزم دگران تا شده ای از غیرت
همه شب شمع صفت مانده بسوز و سازم
زلفش آشفته گرم دست بگیرد زکرم
خویشتن را بدر پیر مغان اندازم
کیمیائی کنم از خاک در دوست بچشم
این مس قلب باکسیر غمت بگدازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقانههای عمیق و احساساتی شاعر است. او از زندگی خود در میکده و عشق به beloved خود صحبت میکند و به زیبایی و خاص بودن این عشق اشاره میکند. شاعر گویی از رتبه و مقام خود در عشق راضی است و حتی به آخرت نیز با همان عشق میاندیشد. او به جذابیت و تاثیر عشق بر قلبش اعتراف میکند و از دلتنگیهایش و شوق زدگیاش برای وصال معشوق سخن میگوید. به طور کلی، این شعر به پیچیدگیهای عشق و تاثیر آن بر زندگی انسان میپردازد.
هوش مصنوعی: من که از ابتدا در میکده ساکن بودهام، احتمالاً اگر شیخ در مسجد در را به روی من باز نکند، دیگر نیازی به بازگشت ندارم.
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی و خوش سرنوشتی همچون من در مکانهای بد نباشید؛ زیرا از آغاز وجودم، گل زیبایی از می ناب به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: من دل شکستهام را در دستان زیبای تو دیدم، حالا نمیدانم چگونه باید این احساس را بیان کنم.
هوش مصنوعی: وقتی به محضر شهیدان برسم در روز قیامت، عشق تو به من چنان جوش و خروش میدهد که مرا از دیگران متمایز میکند.
هوش مصنوعی: در زندگی به خاطر عشق و غمت، حتی آخرت را هم از دست میدهیم؛ چون دین و ایمان ما آنقدر ارزش ندارند که بخواهیم دوباره به تو بازگردیم.
هوش مصنوعی: تو به خاطر غیرت و غیرت تو، شمع دیگران در مجالس شدهای و همه شب همچنان به روشنایی و سوختن ادامه بده تا من هم با تو همساز شوم.
هوش مصنوعی: موهایش به هم ریخته است و میخواهم با دستش آن را مرتب کنم. از نیکیها و خوبیهای خودم بهره میبرم و خود را در محضر پیر مغان قرار میدهم.
هوش مصنوعی: از خاک وجودم دُر گرانبهایی میسازم و در وجود دوست قرار میدهم. این مس قلبم را که در آتش غم توست، با عشق میذوب کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.