با تو عمریست که تا نرد نظرم میبازم
از تو حاشا که نظر بر دگری پردازم
من همه عمر بگویم که تو بی انبازی
مدعی نیز در این قول بود انبازم
آید از باغ و هم آواز شود با من مست
منم آن صعوه که بگرفته بچنگل بازم
تا بکی چند تغافل کنی ای مایه ناز
بجواب و بعتابی بکش و بنوازم
خواهد ار راز دلم گفت بدفتر خامه
من زبانش ببرم تا که نگوید رازم
بود چون چاشنی عشق تو اندر سخنم
زان باهواز شکر میرود از شیرازم
دل آشفته سراپرده مهر علیست
باید از مدعیان خانه جان پردازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سالها ارادت و عشق خود به معشوق صحبت میکند و تاکید میکند که هرگز به کسی جز او نظر نکرده است. او به زیبایی و تاثیر عشق در زندگیاش اشاره میکند و میگوید که حتی مدعیان عشق نیز در این مسیر نمیتوانند با او رقابت کنند. شاعر همچنین از حالت دل آشفتهاش و نیازی که به بیان احساساتش دارد، سخن میگوید و نشان میدهد که عشق او مانند شکر در سخنانش جاری است. در نهایت، او بیان میکند که باید از طرف دیگر به ارتباط و عشق خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: من مدت طولانی است که به خاطر تو همه چیز را فراموش کردهام و هرگز به کسی دیگر نگاه نمیکنم.
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را صرف بیان این کردهام که تو در بیهمانندیت یکتایی. حتی مدعیان هم در این حرف با من همداستان هستند.
هوش مصنوعی: از باغ میآید و با من که در حال نوشیدن هستم، همصدا میشود. من همان پرندهای هستم که در دل جنگل به دام افتادهام.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی بیتوجهی کنی؟ ای کسی که مایه محبت و ناز هستی، پاسخ بده و در عوض کمی سختی بکش تا من بتوانم با محبت و نوازش با تو رفتار کنم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از راز دلم بگویی، باید قلمم را ببرم تا حرمت رازهایم حفظ شود و دیگر آن را فاش نکند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو در کلام من ترکیب میشود، مانند شکر شیرینی خاصی دارد و این احساس از شیراز میآید.
هوش مصنوعی: دل پریشان من، محل و مکان محبت علی است. بنابراین، باید از کسانی که ادعای دوستی دارند و خود را به من نزدیک میکنند، دوری کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.