خواهی که بخاک ره بمیرم
تا روی زپات برنگیرم
از دام تو کی دلم گریزد
کز دانه خال ناگزیرم
تا بندی زلف مهوشانم
من پند کسی نمی پذیرم
درویش تو و بفقر شام
سلطانم و پیش تو فقیرم
از دولت وصل نوجوانان
بخت است جوان اگر چه پیرم
از حسرت آن کمان ابرو
جا کرده بدل هزار تیرم
ای نفخه باد صبحگاهی
در پیش نسیم تو بمیرم
چون میگذری بسنبل باغ
برگو که بزلف او اسیرم
سیمین بدنش بناز میگفت
بر تن نه سزا بود حریرم
آشفته بیاد چین زلفش
سنبل میروید از ضمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم ز قهر میرم
زنهار مرا مگو که پیرم
پیری و فنا کجا پذیرم
من ماهی چشمه حیاتم
من غرقه بحر شهد و شیرم
جز از لب لعل جان ننوشم
[...]
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ای مرهم ریش دردمندان
[...]
در خواب، چو دامن تو گیرم
بیدار شوم، ولی بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.