سروشی دوش در مستی ز جانان کرد پیغامم
که گر مشتاق مایی عکسی افتاده است در جامم
ز شب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت
سحر پیر مغان جامی ز رأفت کرد انعامم
بزن زآن آتشینصهبا تو ساقی آتشم بر جان
که من در بزم میخواران یکی میخوارهٔ خامم
بشو سجادهام در می که من آلوده زرقم
ببر رختم به میخانه که من در زهد بدنامم
حدیثی زآن لب شیرین بگو مطرب در این محفل
که با تلخی می شیر و شکر ریزی تو در کامم
گرم سوزی چو نی اعضا پس از صد سال از رحلت
نوای عشق میآید ز هر بندی از اندامم
حدیث از نافه چین بس کن ای عطار در مجلس
که من آشفته آن زلف مشکین سیهفامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و مستی سخن میگوید و به احساسات خود نسبت به معشوق اشاره دارد. او از پیغاماتی که درباره عشق و اشتیاقش به می و میخانه میرسد میگوید و از لحظات شبزندهداریاش در درگاه میخانه صحبت میکند. شاعر از سنجاق و صفای جام میگوید و به عشق و شوقی که او را به عالم مستی میکشاند، اشاره میکند. او خود را در حالتی از شیدایی و بیقراری توصیف میکند و از معشوق و آثار او یاد میکند. در انتها، شاعر به ناامیدی و درد عاشقانه اشاره میکند و ابراز میدارد که رنج عشق بر جانش سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: دیروز در حال نشئه بودن، صدای پیامی از محبوبم به گوشم رسید که میگفت: اگر تو هم به او تمایل داری، عکسی از او در جام شراب من افتاده است.
هوش مصنوعی: از شب تا صبح در کنار در میخانه رحمت بودم. در صبح، پیر مغان با لطف و مهربانی جامی به من عطا کرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بزمتان را با شراب آتشین پر کن و به من بنوشان، زیرا من در میان میخواران هنوز خام و بیتجربه هستم.
هوش مصنوعی: بسیار خوب، به سجادهام در میخانه تبدیل شو، زیرا من در سیاهیهای عالم غرق شدم. چهرهام را با شراب بپوشان، چرا که به خاطر دین و زهد خود به بدنامی شناخته شدهام.
هوش مصنوعی: ای مطرب، از آن لب شیرین حرف بزن و در این مجلس خوشصدا حرفی بزن که با شنیدن آن تلخی را فراموش کنم، زیرا تو با شیرینی و شکر زندگیام را شیرین میکنی.
هوش مصنوعی: با وجود سالها که از جداییام میگذرد، هنوز صدای عشق در هر گوشه از وجودم به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: گفتگو دربارهی آن چه از عطر و خوشبویی میپراکند را رها کن، ای عطاری، چون من به خاطر آن زلف سیاه و مشکین بینظم و آشفته شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی
[...]
هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم
بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم
مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی
که تنگ آمد لباس نیکنامیها به اندامم
ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من
[...]
زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم
که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم
چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران
که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم
بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی
[...]
به این طاقت نمیدانم چه خواهد بود انجامم
نگین بینقش میگردد اگرکس میبرد نامم
به رنگ نقش پا دارم بنای عجز تعمیری
به پستی میتوان زد لاف معراج از لب بامم
هزاران موج ساحل گشت چندین قطره گوهر شد
[...]
بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم
نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.