گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رحمی ای ساقی که از دیر و حرم بیگانه‌ام

نه مقیم کعبه‌ام نه ساکن بتخانه‌ام

بس عجب داری که من بیگانه‌ام زاسلام و کفر

آشنای عشقم و از این و آن بیگانه‌ام

من که سرمستم ز جام عشق جانان از ازل

محتسب گو سنگ زن بر شیشه و پیمانه‌ام

لیلی او در حشم لیلای من هرجایی‌ست

صعب‌تر از قصه مجنون بود افسانه‌ام

آمدی ای برق خرمن‌سوز و من بی‌حاصلم

لیک مشتی خس بود آماده در کاشانه‌ام

بر خرابی‌های ملک دل مخند ای شاه حُسن

گر کنی کاوش بسی گنج است در ویرانه‌ام

کشتی صبرم شکست از لطمه طوفان هجر

زآن حباب‌آسا به روی آب باشد خانه‌ام

من گذشتم از حیات جاودان و آب خضر

خضر مستان گو نماید ره سوی میخانه‌ام

میکده دریای رحمت مخزن سر ازل

کاندر او رخشد چو خور آن گوهر یکدانه‌ام

مضجع شاه خراسان مهبط روح الامین

کز دو عالم وارهاند از همت مردانه‌ام

منت از دونان نخواهم برد از بهر دونان

چون مقرر شد نوال از سفرهٔ شاهانه‌ام

گر نباشد می من آشفته ز ساقی سرخوشم

ورد رود جان زنده جاوید از جانانه‌ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صوفی محمد هروی

آن پری دور از من و من در غمش دیوانه‌ام

آشنای اویم و از خویشتن بیگانه‌ام

چون سگ دیوانه بر در مانده‌ام حیران و زار

نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانه‌ام

داد جام باده‌ام دل گشت فانی زین طرب

[...]

فضولی

نوخطان را دوست می‌دارد دل دیوانه‌ام

من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانه‌ام

خضر می‌گویند بر سرچشمه‌ای برده ست راه

قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانه‌ام

عقل را هر لحظه تکلیفی‌ست بر من در جهان

[...]

فصیحی هروی

جوش ذوقم خوش‌نشین کشور میخانه‌ام

موج فیضم خانه‌زاد ساغر و پیمانه‌ام

می‌زنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک

موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانه‌ام

باز در دارالشفای تب گدایی می‌کنم

[...]

کلیم

نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام

در خراب‌آباد دنیا جغد بی‌ویرانه‌ام

فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود

گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانه‌ام

بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را

[...]

صائب تبریزی

بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه‌ام

جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانه‌ام

صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند

ریشه از دندان موران داشت دایم دانه‌ام

آن سیه‌روزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه