گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

محراب نخواهم خم ابروی تو دارم

زُنّار نبندم شکن موی تو دارم

زاهد به حرم نازد و راهب به کلیسا

من فارغم از این دو سر کوی تو دارم

گر بت بپرستم من روی تو صنم بس

ور کعبه ستایم خم گیسوی تو دارم

یک هفته نپایید و به تاراج خزان رفت

می‌گفت گل ار رنگ تو و بوی تو دارم

حاشا که برم منتی از سد ره و طوبی

در گلشن دل تا قد دلجوی تو دارم

من تشنه و خال از لب نوشین تو سیراب

من مسلمم و رشک به هندوی تو دارم

شیر فلکت چشم سیه دید و همی گفت

من شیرم و اندیشه ز آهوی تو دارم

گر خضر به ظلمات پی آب بقا رفت

من آرزوی خاک سر کوی تو دارم

به دست خدا دستی و برهان ز جهانم

چون روی امید از دو جهان سوی تو دارم

همچون گل آمیخته با گل بودم خاک

هر کس گذرد داند من بوی تو دارم

با پنجهٔ پولاد به من خصم جهانی

آشفته‌ام و تکیه به نیروی تو دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن حسام خوسفی

در سر هوس غمزه جادوی تو دارم

پیوسته نظر بر خم ابروی تو دارم

هر موی تو زنجیر من شیفته شاید

کاشفتگی از سلسله موی تو دارم

در حلقه سودازدگان جوی دلم را

[...]

قصاب کاشانی

دیری است که دل در شکن موی تو دارم

جان در قدم قامت دل‌جوی تو دارم

افسر به سر از خاک سر کوی تو دارم

دل در هوس طرّه گیسوی تو دارم

فروغی بسطامی

برخیز نگارا که ز فرمودهٔ خسرو

موزون غزلی چون قد دل جوی تو دارم

نیکوست که در پیش تو خوانم غزل شاه

زیرا که هوای رخ نیکوی تو دارم

بشنو ز من اشعار ملک ناصردین را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه