گنجور

 
ازرقی هروی

ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل

جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل

چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا

ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل

اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم

چه من رهی ، چه پرستندگان لات و هبل

وگر خلاص تو امروز دیرتر بودی

بجان بنده غم آورده بد پیام اجل

خدای عزوجل فضل کرد با تن تو

بشکر کوش بپیش خدای عز وجل

سعادت تو ز بر دست گشت و نیک آورد

که حلق خصم تو گیرد زمانه زیر بغل

نه دولتیست که آنرا بود هنوز و بال

نه شادییست که آنرا بود هنوز بدل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode