گنجور

 
ناصر بخارایی

تا جسته برق رویت از عکس روی زیبا

افتاده شعلهٔ او در خرمن دل ما

تاب تجّلیّ حسن، جز عشق ما ندارد

محکمترست با تو، عهدم ز سنگ خارا

در فقر اگر ندارم، جز چهرهٔ تو وجهی

از همتم نباشد، جز قامت تو بالا

تا دید حسن رویت، لیلی شدست مجنون

تا باخت نرد عشقت، وامق شدست عذرا

گر جان و دل ستانی، عاشق چه باک دارد

گر جان و دل بسوزد، پروانه را چه پروا

در پای دولت افتم، باشد سرم رساند

بر خاک آستانت، یعنی به چرخ اعلا

جانم از این تمنا،‌ آمد برون و لیکن

هرگز برون نیاید، از جانم این تمنا

زاهد اگر به فردا، سودای نسیه دارد

من یافتم ز عشقت، امروز نقد فردا

ناصر به خون دیده، می‌پرورد خیالت

درّی بدین بزرگی، نبود به هیچ دریا

 
 
 
کسایی

بادِ صبا درآمد، فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرشِ دیبا

آمد نسیمِ سُنبُل با مُشک و با قَرَنفُل

آورد نامهٔ گُل، بادِ صبا به صَهبا

کُهسار چون زُمُرُّد، نقطه زده ز بُسَّد

[...]

امیر معزی

ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا

بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا

با خیل‌خیل لشکر چون سیل‌سیل باران

با فوج‌فوج موکب چون موج‌موج دریا

از توده‌توده آهن چون کوه کرده هامون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مجیرالدین بیلقانی

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری

مولانا

اینجا کسی‌ست پنهان خود را مگیر تنها

بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را

بر چشمهٔ ضمیر‌ت کرد آن پری وثاقی

هر صورت خیالت از وی شده‌ست پیدا

هر جا که چشمه باشد‌، باشد مقام پریان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
قاسم انوار

عقل از عقیله خیزد، عشق از جنون و سودا

یا رب، چه چاره سازم این درد را مداوا؟

عقلست در تفکر، عشقست در تحیر

این عقل در تدبر، این عشق در علالا

عقلست در تکلف، عشقست در تالف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه