گنجور

 
ابن یمین

دیدم پریر ساده غلام بخارئیی

زیبا و دلفریب و نکو فعل و خوب قول

چشمم بر اوفتاد طمع کردم اندرو

سرپوش بردم از سر خوان بی هراس و هول

گفتم بغیر بوسه دهی هیچ دیگرم

بشنید و خوش برآمد و خندید و گفت هول