گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

هر کرا نقش نبسته بضمیر آیه نور

گو بخوان فاتحه و صورت او بین از دور

با پری آدمئی گر بمثل جمع شود

شاید ار زاید همچون تو بهشتی رو حور

هر کرا شب چو تو غلمان بهشتی بسراست

گر بفردا طلبد حور بود عین قصور

تا بصبح رخ تو شمع صفت سربازم

سوخت سر تا بقدم جان بشبان دیجور

بگذر از حلقه زهاد که عاشق گردند

عیسی آری بقدم زنده کند اهل قبور

نشمارند زاهل نظرش دیده روان

هر کرا نیست نظر وقف جمال منظور

تو که بی پرده چو خورشید بتابی همه جا

چون پری از چه شدستی زخلایق مستور

غلط ار شکوه کس از غیبتت ایدوست کند

غیبتی نیست که گوئیم شکایت بحضور

شکر و قند زموران خطت گشت پدید

گر عسل گشته هویدا زلعاب زنبور

کلک من از لب شیرین تو گر وصف کند

میتواند که بشیرین سخنی شد مشهور

غیرت عشق زآشفته عجب میداری

که هوس پیشه بود عاشق اگر نیست غیور

من به تیغ علی و بازو او می‌نازم

مدعی گرچه کند فخر به من از زر و زور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سوزنی سمرقندی

تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور

چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور

دل او تا نشود خالی فردوس از هور

بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور

سعدی

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

[...]

همام تبریزی

آفتابی و ز مهرت همه دل‌ها محرور

چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور

قربتت نیست میسر به نظر خرسندم

همه مردم نگرانند به خورشید از دور

انتظار نظرم پرده صبرم بدرید

[...]

حکیم نزاری

هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور

عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور

من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم

که منم شیفته و شیفته باشد معذور

طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را

میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور

گاه میساختمی بر که و حوضی که در او

جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور

گه بصحرای هوس از پی نظار گیان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه