گر توئی ساقی ما باده خلر چه ضرور
ور توئی شاهد ما لعبت کشمر چه ضرور
بهر تسخیر دلم صف زده خیل مژه ات
از پی ملک خراب این همه لشکر چه ضرور
مردم دیده چو دید آن مژه با خود گفتا
خون زقیفال روانست به نشتر چه ضرور
شب وصلست و مه ما بوثاق است امشب
بر فلک تابش این کوکب و اختر چه ضرور
عنبر خام سر زلف بس و آتش رخ
عود میسوزی از این بعد بمجمر چه ضرور
چون غبار در او هست چه حاجت با کحل
هست چون خاک در دوست به بستر چه ضرور
چند آشفته بری بر در اغیار پناه
بر در پیر مغان رو در دیگر چه ضرور
طلب از خاک در میکده اکسیر مراد
سجده جز بر قدم حیدر صفدر چه ضرور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.