گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گرفت پرده ز رخسار شاهد منظور

که آفتاب نیارد که باز پوشد نور

و ان یکاد بر آن چهره زد رقم خطت

که باد چشم بدان از جمال خوبان دور

تو را که خار غم گل‌رخی به پای دل است

خروش بلبل شوریده داری‌اش معذور

به نیمه‌شب چو درآیی به بزم منتظران

به صبح وصل مبدل کنی شب دیجور

به پیش غمزهٔ سحار و زلف جادویت

بود کرامت موسی چو آیت مسحور

مراست لؤلؤ منظوم بر زبان قلم

تو را به دُرج عقیق است لؤلؤ منثور

به کیش عاشقی آشفته نیست مستوری

که هیچ مست ندیدیم در جهان مستور

به پارس لشکر فتنه بسی بود انبوه

مگر ز غیب بیارند رأیت منصور

لوای شاهد غیبی ولی و حجت حق

که حب اوست به دل‌ها چنان که دل به صدور

 
 
 
رودکی

به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی

چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور

که باز شانه کند همچو باد سنبل را

به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور

فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل

ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

ز کام و آرزو‌ی خویش گم شده‌ست دلم

[...]

قطران تبریزی

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد

نگار من به لهاورد و من به نیشابور

ره دراز و غریبی و فرقت جانان

[...]

وطواط

جهان سرای غرورست، نی سرای سرور

طمع مدار سرور اندرین سرای غرور

بعاقبت بحسام هوان شود مجروح

دلی که او بحطام جهان شود مسرور

فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه