گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

عقل را از جنون بنه زنجیر

که نماید کفایت از تدبیر

باری ای عشق چون خراب توئیم

چشم داریم هم زتو تعمیر

پس رضا ده دلا بحکم قضا

بسته بند را چه جای گزیر

گو بساقی که باده پیماید

تا بشوید زلوح دل تزویر

ای مصور ببین بصورت دوست

نقش مانی چه میکنی تصویر

از من ای کعبه گر خطائی رفت

حاجی البته میکند تقصیر

هر که شد مست از می عشقت

باده در او کجا کند تأثیر

باده دانی چه خاصیت دارد

فاش سازد بدوست سر ضمیر

عاشقان را شراب الفت بس

می بمعشوق ده بهر تقدیر

نظم آشفته گر پریشان است

شرح زلف تو میکند تفسیر

همه گویند وصف پادشهان

من بمدح امیر کل امیر

جز بدست خدا گشایش نیست

ایکه هستی بدام نفس اسیر

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

رودکی

وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر

خوشتر آید به گوشم از تکبیر

زاری زیر و این مدار شگفت

گر ز دشت اندر آورد نخجیر

تن او تیر نه، زمان به زمان

[...]

عنصری

دل و دامن تنور کرد و غدیر

سرو و لاله کناغ کرد و زریر

ناصرخسرو

ای زده تکیه بر بلند سریر

بر سرت خز و زیر پای حریر

شاعر اندر مدیح گفته تو را

که «امیرا هزار سال ممیر»

ملک را استوار کرده‌ستی

[...]

مسعود سعد سلمان

خواجه بوسعد عمدة الملکی

همچنین سالها بمانی دیر

عقل را دانش تو گیرد دست

آز را بخشش تو دارد سیر

عدل را ظلم خواست کرد تباه

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان