گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آهوی تو شیر کرده نخجیر

گیسوی تو مه کشد بزنجیر

ای سوره نور صورت تو

خط تو بر او نوشته تفسیر

کردند به بندگیت اقرار

خوبان ختا بتان کشمیر

دل بتکده شد زمهر رویت

شاید اگرم کنند تکفیر

از آب سرای میفروشان

شستیم زسینه نقش تزویر

آن بت چو به بتکده درآمد

زاصنام بلند گشت تکبیر

در خواب بهشت عدن دیدم

دوشم بوصال رفت تعبیر

عشق تو که گنج شایگان است

ویرانه دل نمود تعمیر

آن تیر دعا که در کمان بود

از شست برفت امشب آن تیر

تا عهد بطره بتان بست

آشفته گسست عقد تدبیر

زلف تو کمند آفتاب است

ابروت بمه کشیده شمشیر

آنان که بتان چین پرستند

روی تو نکرده اند تصویر

در معرض حشر و روز پرسش

ایدست خدا تو دست من گیر

تقدیر من است اگر چه دوزخ

در کش قلمی بخط تقدیر

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

عین‌القضات همدانی

گفتم که پیامبری تو یا پیر

گفت او که دوئی ز راه برگیر

خاقانی

دل پردهٔ عشق توست برگیر

جان تحفهٔ وصل توست بپذیر

تن هم سگ کوی توست دانی

دانم که نیرزدت به زنجیر

گفتی که بجوی تا بیابی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
ظهیری سمرقندی

ای رای تو بر سپهر تدبیر

صورتگر آفتاب تقدیر

راز کره پیاز مانند

پیش دل تو برهنه چون سیر

اثیر اخسیکتی

خاتون زمان بدست شبگیر

برداشت ز چهره پرده قیر

شب کحل شد و چو مردم کهل

آمیخت سواد قیر با شیر

نور رخ یوسف سماوی

[...]