دل پردهٔ عشق توست برگیر
جان تحفهٔ وصل توست بپذیر
تن هم سگ کوی توست دانی
دانم که نیرزدت به زنجیر
گفتی که بجوی تا بیابی
جستیم و نیافتیم تدبیر
در کار دلی که گمره توست
تقصیر نمیکنی ز تقصیر
تیری ز قضای بد سبق کرد
آمد دل من بخست بر خیر
آن تیر ز شست توست زیرا
نام تو نوشته بود بر تیر
خاقانی اگرچه هیچ کس نیست
هم هیچ مگو به هیچ برگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وابستگی عمیق خود اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که پرده عشق را کنار بزند و هدیه وصال را بپذیرد. شاعر به تن خود اشاره میکند و میگوید که این تن نیز خدمتگزار کوی محبوب است و ارزش کمتری از زنجیر ندارد. با وجود اینکه تلاش کردهاند تا عشق را بیابند، به نتیجهای نرسیدهاند و میدانند که در دل گمراهی که عاشق است، تقصیری وجود ندارد. در ادامه، شاعر به قضا و مقدار بد نیز اشاره کرده و میگوید که تیر عشق از دست محبوب نشأت گرفته و نام او بر آن نقش بسته است. در پایان، شاعر به خود و ناچیزی خود اشاره میکند و میگوید که حتی اگر به هیچ شناخته نشود، باز هم از هیچ نگوید.
هوش مصنوعی: دل من مملو از عشق توست، آن را کنار بزن. جان من هدیهٔ وصال توست، آن را بپذیر.
هوش مصنوعی: بدن من بنده و خدمتگزار توست، اما میدانم که ارزش من کمتر از زنجیری که به تو بسته شده است، نیست.
هوش مصنوعی: گفتی که تلاش کن تا چیزی پیدا کنی، ما تلاش کردیم اما هیچ نتیجهای نگرفتیم.
هوش مصنوعی: در مورد قلبی که در آن دچار اشتباه هستی، خودت را مقصر نمیدانی.
هوش مصنوعی: تقدیر بد به من آسیب زد و دل من را به ناامیدی کشاند، اما هنوز به خوبی و نیکی امید دارم.
هوش مصنوعی: این تیر به دست تو پرتاب شده و بر آن نام تو حک شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه خاقانی در زندگی کسی به حساب نمیآید، اما از گفتن هیچ و بیارزش جلوه دادن خود پرهیز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم که پیامبری تو یا پیر
گفت او که دوئی ز راه برگیر
ای خواجه حساب عمر برگیر
زین خط دو رنگ شام و شبگیر
جز خط مزور شب و روز
حاصل چه ازین سرای تزویر
خوانی است جهان و زهر، لقمه
[...]
هم در تو به صد هزار تشویر
دارد رقم هزار تقصیر
ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر
خاتون زمان به دست شبگیر
برداشت ز چهره پرده قیر
شب کُحل شد و چو مردم کهل
آمیخت سواد قیر با شیر
نور رخ یوسف سماوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.