گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر

که یاد زلف و خالش عود و عنبر سینه‌اش مجمر

بهشت ماست میخانه در او مغبچهٔ ساقی

که حورش هست خدمتکار و غلمانش بود چاکر

بی‌من عشق در منظر بهشتی‌طلعتی دارم

به لطف جنت و حورا به رنگ طوبی و کوثر

چه ترکی در کدامین خیل کاندر رزم جانبازان

گه از نافه زره‌پوشی گه از عنبر کنی مغفر

نخواهد پارسا ماندن بتی در پارس ای بت رو

اگر لعلت فروشد باده و چشمت دهد ساغر

به جز زلف دلاویزت که بر آن چهره مایل شد

که بر مه سلسله بندد که بر خور می‌نهد چنبر

تو را تا غیر آمد ای گل نوخیز بر بالین

گه از خارم بود بالین گه از خارا کنم بستر

نوای عشق عاشق را به وجد آرد نه چنگ و نی

چه سود ار زهرهٔ چنگی بود در بزم خنیاگر

ندارم منت از رضوان که بخشد کوثر و حورم

که ما را پیر میخانه به جامی کرده مستظهر

علی آن مظهر رحمت مقیم خلوت وحدت

که باشد سلسبیل و کوثرش در جام می مضمر

نه تو آشفته‌ای در حلقه زلفش بزن چنگی

اگر آسودگی خواهی بیا زین سلسله مگذر

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

رودکی

نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت

سه پیراهن سلب بوده‌ست یوسف را به عمر اندر

یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت

سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر

رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی

[...]

عنصری

گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر

گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر

رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل

همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر

برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی

[...]

عسجدی

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان

ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر

به پشت ژنده‌پیلان برنشسته ناوک‌اندازان

چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر

ازرقی هروی

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟

که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی

هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره

[...]

قطران تبریزی

اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر

روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر

نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید

نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر

بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی