گنجور

 
فروغی بسطامی

تا به دل خورده‌ام از عشق گلی خاری چند

باز گردیده به رویم در گل‌زاری چند

دست همت به سر زلف بلندی زده‌ام

که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند

تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد

هر سر مو شدم آمادهٔ آزاری چند

مست خواب سحر از بهر همین شد چشمش

که به گوشش نرسد نالهٔ بیداری چند

ای که هر گوشه مسیحا نفسی خستهٔ تست

چند غفلت کنی از حالت بیماری چند

بهتر آن است که از درد تو بسپارم جان

که به جان آمدم از رنج پرستاری چند

پس چرا در طلبت کار من از کار گذشت

گر نه هر عضو مرا با تو بود کاری چند

آه اگر بر سر سودای تو سودی نکنم

زان که رسوا شده‌ام بر سر بازاری چند

مست هشیار ندیده‌ست کسی جز چشمت

خاصه وقتی که شود رهزن هشیاری چند

کس به سر منزل مقصود فروغی نرسد

تا نیفتد ز پی قافله‌ساری چند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

کی شود سرو من آگه ز دل افکاری چند

تا چو گل در ته پا نشکندش خاری چند

چون گل از پرده برون آی و مبین لاله صفت

خانه آتش زده سوخته زاری چند

ایکه با همنفسان روز و شبی میخواره

[...]

قدسی مشهدی

ما اسیران چه کسانیم، گرفتاری چند

روزگار خوش ما چیست، شب تاری چند

سینه برهنه بر گلشن از آن می‌مالم

کز ره مرغ چمن، چیده شود خاری چند

دل چو مویی شد و نگشود کس از وی گرهی

[...]

سحاب اصفهانی

سوی این زهد فروشان بگذر باری چند

سبحه‌ای بدل ساز به زناری چند

همچو گل سرزده از برگ گلش خاری چند

لیک خاری که بود غیرت گلزاری چند

می کشیدیم یکی ناله ی مستانه اگر

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تا سپردی بمن از آن خم مو تاری چند

بر سر ما و دل آورده غمت کاری چند

لعل خندان تو ضحاک و زجادوئی زلف

رخنه ها کرده بمغزم زفسون ماری چند

بوده آن حلقه مو منزل دلهای خراب

[...]

پروین اعتصامی

سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند

ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند

روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست

که نکردیم حساب کم و بسیاری چند

زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه