عشق گفتی گنهست و گنهی باید کرد
خضر جستیم و بظلمات رهی باید کرد
این عروسان مقنع همه رنگند و فریب
روی بر درگه صاحب کلهی باید کرد
عشق پیکان قضاراست سپر قصه مخوان
حذر از غمزه چشم سیهی باید کرد
این زر قلب که یکجو نخرد صیرفیش
سکه ناچارش بر نام شهی باید کرد
مردم دیده کجا نقش جمال تو کجا
لابد از پرده دل کار گهی باید کرد
شب تار است و وزان باد خلاف از چپ و راست
شمع افسرده بهل فکر مهی باید کرد
ایکه روح از دم تو زنده بود در افلاک
جانب خسته دلان هم نگهی باید کرد
کشتگان را به تو دعوی و توی داور شهر
از کجا جز تو خیال گوهی باید کرد
هست وجه الله اعظم علی آشفته بجد
شوق او دارم و فکر شبهی باید کرد
شبه او کیست بجز قائم بالحق امروز
سر براهش پی گرد سپهی باید کرد
تا بجوئیم از آن مظهر واجب اثری
رو به هر میکده و خانقهی باید کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاه گدایان شده است
کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد
تیغ عشق و سر این نفس مقنع بخرد
[...]
به سوی کعبه ز میخانه رهی باید کرد
آخر عمر به عمدا گنهی باید کرد
شیخ مستور و زلیخا ره بازار به پیش
چارهٔ معجر و فکر کلهی باید کرد
گفت زاهد که من از آن سگ گو پاکترم
[...]
همره قافلهٔی روبرهی باید کرد
جای در میکده یا خانقهی باید کرد
کس بخود راه بسر منزل جانان نبرد
جان من پیروی خضر رهی باید کرد
به تزلزل نتوان عمر گرامی گذراند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.