همره قافلهٔی روبرهی باید کرد
جای در میکده یا خانقهی باید کرد
کس به خود راه به سر منزل جانان نبرد
جان من پیروی خضر رهی باید کرد
به تزلزل نتوان عمر گرامی گذراند
دل خود ساکن آرامگهی باید کرد
غافل ای غافله سالار ز وامانده مباش
در پی غافله گه گه نگهی باید کرد
شکر آسودگی خاطر و سرشاری حال
پرسشی گاه ز حال تبهی باید کرد
صرف مالی که بجا نیست چراغیست بروز
روشن این شمع بشام سیهی باید کرد
خویش را مرده مپندار و پی سامان کوش
سر بتن داری و فکر کلهی باید کرد
نروند از در حق شاه و گدابی مقصود
رو بدرگاه چنین پادشهی باید کرد
حد ما نیست چو ترک گنه البته صغیر
طلب عفو پس از هر گنهی باید کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاه گدایان شده است
کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد
تیغ عشق و سر این نفس مقنع بخرد
[...]
به سوی کعبه ز میخانه رهی باید کرد
آخر عمر به عمدا گنهی باید کرد
شیخ مستور و زلیخا ره بازار به پیش
چارهٔ معجر و فکر کلهی باید کرد
گفت زاهد که من از آن سگ گو پاکترم
[...]
عشق گفتی گنهست و گنهی باید کرد
خضر جستیم و بظلمات رهی باید کرد
این عروسان مقنع همه رنگند و فریب
روی بر درگه صاحب کلهی باید کرد
عشق پیکان قضاراست سپر قصه مخوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.