خیزید و به می دفتر پرهیز بشویید
حرفی به جز از زمزمه عشق مگویید
ای بوالهوسان نقش حقیقت ندهد رنگ
این نقش بتان را زدل و دیده بشویید
مانند خضر در طلب چشمه حیوان
چون سبزه بهر جوی از این بعد مرویید
کعبه به قفا مانده و این راه کنشت است
بیفایده در وادی خونخوار مپویید
دنیاست یکی طرفه نمکزار نه باغست
ریحان و گل و لاله در این شوره مجویید
از تربت آشفته اگر لاله بروید
سودا و جنون آرد زنهار مبویید
از وسوسه عشق مجازی بگریزید
جز مدح علی هیچ مخواهید و مگویید