گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

به صید خلق بتان تا گشاده بازو را

شکار شیر بیاموختند آهو را

کند ز تیر نظر صید رستم دستان

کمان سخت ببینید و زور بازو را

محیط ماه و خوری ای خطوط ریحانی

ببین چه خاصیت است این طلسم جادو را

اسیر چنگل شاهین حکم تو شد چرخ

چنان که چرخ بگیرد دراج و تیهو را

کمان حسن تو را ماه آسمان نکشد

کشیده‌ای چه به خورشید تیغ ابرو را

عبث به لجه عمان چه میرود غواص

مگر به درج عقیقش ندیده لؤلؤ را

تو را که قلعه دلها گشوده شد ز نظر

به رخ متاب خدا را کمند گیسو را

ز موی فرق و میان تو فرق میباید

گشوده‌ای ز قفا از چه سنبل مو را

فریب سینه سیمین مهوشان مخورید

که دل زسنگ بود یار آینه رو را

محک ز مهر علی جسته‌ایم آشفته

ازین تمیز داد زشت و نیکو را

 
 
 
رودکی

بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا

به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری

امیر معزی

هزار شکر کنم دولت مؤیّد را

که داد باز به من دلبر سَهی قد را

از آتش دل مشتاق و از بلای فراق

فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را

چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله

[...]

سعدی

کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟

که تیر غمزه تمامست صید آهو را

هزار صید دلت پیش تیر باز آید

بدین صفت که تو داری کمان ابرو را

تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
امیرخسرو دهلوی

بهار پرده برانداخت روی نیکو را

نمونه گشت جهان بوستان مینو را

یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح

چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را

سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی

[...]

طغرای مشهدی

نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا

چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا

ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد

نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا

به آتش افکند از خوردن شراب مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه