پند بیهوده مگو ناصح بیهوش مرا
آتشی هست که میآرد در جوش مرا
ضیمران رویدم از گلشن خاطر همه شب
در ضمیراست چه آنزلف بناگوش مرا
همه شب دست در آغوش رقیبان تا صبح
وه که یکشب نشدی دست در آغوش مرا
روزگاریست که چون خاک نشینم برهت
کردی از صحبت اغیار فراموش مرا
نه پس از هجر بود وصلی و نوش از پس نیش
خورده ام نیش بسی لطف کن آن نوش مرا
گفت آشفته تو با من چکنی حور طمع
یوسفم من بزر ناسره مفروش مرا
رحمی ای ساقی میخانه وحدت رحمی
بیکی ساغر مستانه ببر هوش مرا
سرو گو جامه سبز چمنی را برکن
که چمد در چمن آن سرو قباپوش مرا
دوش بود آن بر دوشم همه شب در آغوش
کی رود از نظر آن لطف بر دوش مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی است. شاعر ناله میکند که نصیحتهای بیهوده برایش فایدهای ندارد و آتش عشق او را مجنون کرده است. او تمام شب در فکر معشوقش به سر میبرد و از دست ندادن فرصتی برای نزدیک شدن به او سخن میگوید. شاعر به تنهایی و گوشهنشینی خود اشاره میکند و از خاطرات شیرین عشق و نیشهای جدایی یاد میکند. در نهایت، او از ساقی میخواهد که با یک ساغر خوراک مستانه، او را از افکارش رها کند و به یاد معشوقش، که شبی را در آغوش داشته، به او توجه کند.
هوش مصنوعی: نکن نصیحتهای بیمورد؛ من انسانی احساساتی و پرهیجان هستم و در درونم آتش عشقی وجود دارد که مدام در حال شعلهور شدن است.
هوش مصنوعی: در دل شب، خاطرات دل انگیز از گلزار احساساتم به یاد میآید و در این میان، موهای زیبای تو در ذهنم نقش بسته است.
هوش مصنوعی: من همه شب در آغوش رقیبان بودم تا صبح، اما ای کاش یک شب هم در آغوش تو بودم.
هوش مصنوعی: مدتی است که مانند خاک در زمین نشستهام و از یاد تو و از صحبت دیگران بیخبر شدهام.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه میپردازد. شاعر در آن اشاره میکند که پس از جدایی، هنوز به وصال و وصل دست نیافته است و به تجربه تلخی که داشته اشاره میکند. او از معشوق درخواست میکند که با لطافت و محبتش، این تلخیها را فراموش کند و دوباره او را به حال خوشی برساند. در واقع، شاعر به دنبال احساسی شیرینی است که با دردهای قبلی در تضاد است.
هوش مصنوعی: گفتی که با حال آشفتهای، در حالی که من در انتظار زیبایی چون یوسف هستم، بنابراین ارزش خود را پایین نیاور و خودت را به راحتی به کسی نده.
هوش مصنوعی: ای ساقی مهربان، لطف کن و یک جام از شراب وحدت به من بده. با این نوشیدنی، هوش و حواسم را ببر و مرا در خود غرق کن.
هوش مصنوعی: ای سرو، لباس سبز چمن را کنار بزن، چرا که آن سرو باوقار من در چمن تو ایستاده است.
هوش مصنوعی: شب گذشته آن عشق گرانبها بر دوش من بود و در آغوشم، حالا چگونه میتواند از نظرم غائب شود و آن زیبایی را که بر دوش من نشسته بود، فراموش کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
[...]
گرچه کردی تو به یک بار فراموش مرا
نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا
از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم
تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا
زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند
[...]
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
شور صد بزم بود در لب خاموش مرا
می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق
گر چه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
جوش بی تابی من چون دل دریا ذاتی است
[...]
نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا
مرهمی جز دوست نبود زخم آغوش مرا
بر سرم سودای جانان، بسکه پا افشرده است
باده پرزور نتواند برد هوش مرا
شد ز خامی در سر کار هوس عهد شباب
[...]
خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا
پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا
به تماشای تو هرگاه که بی خود گردم
نبض جنباند و فریاد کند گوش مرا
پرده چشم حجاب دل روشن نشود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.