گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

جهد کن جهد که تیرش ز کمان می‌گذرد

هرکه آن تیر و کمان دید ز جان می‌گذرد

عمرسان می‌گذرد جان جهانش به رکیب

جهدی ای جان که زره جان جهان می‌گذرد

یک جهان فتنه بیاورد چو آمد در شهر

تا چه از رفتن آن مه به جهان می‌گذرد

گفته بودی که زمانی به لبت لب بنهم

هان دم بازپسین است و زمان می‌گذرد

یک فلک اخترش افتند به لرزه چو سهیل

به یمن گر شبی آن برق یمان می‌گذرد

پیش رخسار بدیع تو بسی مختصر است

وصف عشاق که از شرح و بیان می‌گذرد

افتدش آتش غیرت به دهان آشفته

شمع‌سان نام تواش چون به زبان می‌گذرد

من و سودای تو از سود و زیانم چه غمست

عاشق روی تو از سود و زیان می‌گذرد

هر کرا داغ غلامی علی بر جبهه است

از سر سلطنت کون و مکان می‌گذرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد

وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد

آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال

عمر ضایع مکن ای دل که جهان می‌گذرد

آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه

[...]

امیرخسرو دهلوی

تو که روزت به نشاط دل و جان می‌گذرد

شب، چه دانی، که مرا بی‌تو چه سان می‌گذرد؟

آب خوش می‌خورد این خلق ز سیل چشمم

بس که دل‌سوخته زان آب روان می‌گذرد

قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری

[...]

حیدر شیرازی

بت شکرسخن پسته‌دهان می‌گذرد

مَهِ خورشیدرخ موی‌میان می‌گذرد

خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید

کآفت مرد و زن و پیر و جوان می‌گذرد

تا من از سینهٔ مجروح سپر ساخته‌ام

[...]

صائب تبریزی

از میان تیغ برآور که زمان می‌گذرد

وقت پیرایش گلزار جهان می‌گذرد

غافلان پشت به دیوار فراغت دارند

عمر هرچند که چون آب روان می‌گذرد

می‌کند خواب فراغت به شبستان عدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
هاتف اصفهانی

به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد

که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر

آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه