گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

هر کرا نقش بجانست کی از دل برود

و گرش جان برود نقش تو مشگل برود

روح مجنون چو جرس پیش رود لیلی را

گراز این دشت بصد مرحله محمل برود

تو چمان گر بچمی با گل رخساره بباغ

پای سرو و گل از این خجلت در گل برود

میروی عکس تو در دیده ما میماند

همچو آئینه که مهرش زمقابل برود

بحر عشق است نباشد بجز از طوفانش

عجب از نوح از این بحر بساحل برود

دادخواهان همه نالند زقاتل در حشر

دادخواهی من آنست که قاتل برود

هر که بیند نظری بر تو برد بهره زعمر

آه از آن دیده که از کوی تو غافل برود

تا که آئینه بود نقش تو در او باقیست

پیش آئینه چو آن طرفه شمایل برود

دیده گر بر تو فتد وقف تو ماند نظرش

رستم ار آید در کوی تو بیدل برود

زاهدا باده کش و نکته توحید بگوی

ترسمت عمر گرانمایه بباطل برود

چه غم آشفته گر از شور تو مجنون گردید

هر که دیوانه شد از عشق تو عاقل برود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع

تا تحمل کند آن روز که محمل برود

چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم

[...]

سیف فرغانی

مشکل است این که کسی را به کسی دل برود

مهرش آسان به درون آید و مشکل برود

دل من مهر ترا گر چه به خود زود گرفت

دیر باید که مرا نقش تو از دل برود

بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق

[...]

محتشم کاشانی

اول منزل عشقست بیابان فنا

عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود

رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست

که به تحریک نشینندهٔ محمل برود

عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد

[...]

نظیری نیشابوری

کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود

غایب از دیده نگردد ز مقابل برود

دولتی بود که مردیم به هنگام وداع

آنقدر زنده نماندیم که محمل برود

راه بیگانگیی پیش نداری که کسی

[...]

عرفی

ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود

تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود

به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار

که بمیرم من و جان از پی محمل برود

بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه