گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آن دو چشم تو که در زیر دو ابروی خمند

چون دو مستند که پیوسته پی قصد همند

چشم‌هایت ز نگه وآن دو لبان از خنده

آفت خیل عرب فتنهٔ ملک عجمند

شبنم‌آسا برِ خورشید جمالت عدمند

مه و خورشید که در منطقه ثابت‌قدمند

خضر عهدند و جوان بخت و ندیده ظلمات

سبزهایی که به گرد لب نوشت بدمند

صوفیانی که به ذوق تو به وجدند و سماع

فارغ از زمزمهٔ مطرب و از زیر و بمند

آه از آن ترک کمانکش که قدر انداز است

حذر از آن دو خم زلف که پرپیچ و خمند

بی وجود تو مرا زندگی آن سان تنگ است

که برم حسرت از آنان که به خواب عدمند

چه عجب الفت چشمان تو با مرغ دلم

وحشیان هیچ ز دیوانه شنیدی برمند

نه زیاد است به سوداش اگر سر دادم

خوب رویان وفا پیشه ندانی که کمند

پی نبرده به گلستان تو چون آشفته

به عبث بیهده جمعی پی باغ ارمند

 
 
 
سعدی

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

سروران بر در سودای تو خاک قدمند

شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق

خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن

[...]

خیالی بخارایی

ای دل از باطن آن فرقه که صاحب قدمند

همّتی خواه که این طایفه اهل کرمند

آبروی ابد از اشک ندامت بطلب

که شهانند کسانی که ندیم ندمند

با غمت یاری جان و دلم امروزی نیست

[...]

وفایی شوشتری

ناظران رخت ای ماه مقیم حرمند

خادمان حرمت جمله ملایک خدمند

عَلَم حُسن بر افراز و برافروز جهان

تا بدانند که شیران همه شیر علمند

سایهٔ سرو قدت گر، به چمن باز افتد

[...]

جیحون یزدی

راز دانان عرفائی که بکیهان علمند

در حضور تو ندانسته صمد از صنمند

بخردان پیش تو چون پیش سمینی ورمند

نی نی ارباب خرد نزد وجودت عدمند

غروی اصفهانی

عاکفان حرمت قبلۀ اهل کرمند

واقف از نکتۀ سر بستۀ لوح و قلمند

خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث

جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند

خرقه پوشان تو تشریف ده شاهانند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه