زآن غنچه که از پرده به یک بار برآمد
گلزار به جوش آمد گل زار برآمد
کردند ز گل دوری مرغان گلستان
تا آن گل نوخیز به گلزار برآمد
بیزار شد از سرو چمن قمری خوشخوان
تا با قد چون سرو به رفتار برآمد
بس خرقهٔ پرهیز که شد در گرو می
سرمست چو از خانهٔ خمّار برآمد
عاقل نتوان جُست دگر در همه آفاق
تا در نظر خلق پریوار برآمد
تسبیح به خاک افکن و سجاده به می شوی
کان مغبچه با زلف چو زنّار برآمد
صوفی که بُد از زرق رخش زرد همه عمر
از میکده با چهرهٔ گلنار برآمد
آورد پشیمانی بیع مه کنعان
تا نقش بدیع تو به بازار برآمد
آشفته چو آن زلف سیه دید به دل گفت
این مشک کی از طبلهٔ عطار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.