چو یاد زلف توام در ضمیر میآید
ز گفتهام همه بوی عبیر میآید
تو آهوی ختنی یارب این چه افسونست
که شیر بیشه به دامت اسیر میآید
به سنگ خاره کند رخنه ناوک مژهات
چو سوزنی که برون از حریر میآید
میان خیل بتان شهسوار کَجکُلَهَم
چو در میانه لشکر امیر میآید
ز خون حلق من ای ترک شخ کمان بگذر
که صیدهای چنین کم به تیر میآید
به غیر آینه کآن هم رخ تو عاریه کرد
کجا تو را بدو عالم نظیر میآید
اگر به کوی تو آشفته شکسته پرم
ولی ز گلشن خُلْدَم صفیر میآید
دوباره مانی اگر نقش صد نگار کند
کجا چو نقش رخت دلپذیر میآید
سواره تیغ به کف میرسد پی قتلم
چو آن بلا که ز بالا به زیر میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به یاد زلف محبوبش میافتد و احساسی عمیق از عشق و زیبایی را توصیف میکند. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و با کنایه به قدرت و تاثیر آن بر دیگران، میگوید که حتی شیر بیشه هم به دام او گرفتار میشود. مژههای معشوق مانند تیرگی از حریر، دردناک و نافذ است. شاعر در توصیف معشوق به زیبایی او در میان دیگران میپردازد و میگوید که هیچکس به زیبایی او نیست. همچنین از سختیها و دردهای عشق میگوید و از آرزوهایش برای دیدار دوباره محبوبش مینویسد. در کل، این اشعار تصاویر زیبای عاشقانه را به شکلی عاطفی و پر احساس به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد زلف تو میافتم، بویی مانند عطر خوش در ذهنم تداعی میشود.
هوش مصنوعی: تو مانند آهویی زیبا هستی، خدایا این چه جاذبهای است که حتی شیر جنگل هم به دام تو گرفتار میشود؟
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند سوزنی است که با دقت از پارچه حریر بیرون میآید و میتواند حتی سنگی سخت را نیز سوراخ کند.
هوش مصنوعی: در میان جمعیت زیبا و دلربا، من که ناراست و ناهموار هستم، مانند کسی که در میان سپاه یک فرمانده وارد میشود.
هوش مصنوعی: ای تیر کماندار، بگذر از خون من، زیرا شکارهایی از این دست به آسانی به تیر نمیآید.
هوش مصنوعی: غیر از آینه که فقط چهرهی تو را به شکل موقت نشان میدهد، کجا در این دنیا میتوانی کسی را پیدا کنی که شبیه تو باشد؟
هوش مصنوعی: اگرچه در نزد تو دلنواز و آشفتهام و دلم شکسته است، اما هنوز از باغ بهشت صدای شگفتی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر مانی دوباره نقش صد نگار را به تصویر کشد، باز هم به زیبایی چهره تو نخواهد رسید و نمیتواند دلپذیر و دلنواز باشد.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب با شمشیر در دست به سمت من میآید تا مرا بکشد، همچنان که بلای سختی از آسمان به زمین فرود میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
نشان یوسف گم کرده میدهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید
ز دست رفتم و بی دیدگان نمیدانند
[...]
از برگ گل که نسیم عبیر میآید
نسیم اوست از آن دلپذیر میآید
حدیث کوثرم از یاد میرود به بهشت
چو نقش روی و لبش در ضمیر میآید
برپخت خون عزیزان عجبتر آنکه هنوز
[...]
مرا چو یاد ز نان به شیر می آید
هوای طاس عسل در ضمیر می آید
بدوز بر تن بریان، بیار نان تنک
قبای چست که بس بی نظیر می آید
عبیرر باز بر آتش نمی نهد عطار
[...]
که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
ز جیب تافته بوی عبیر میآید
سجیف دامن او دلپذیر میآید
به ره گذشت یکی بقچه در بغل گفتم
[...]
ز خاک کوی تو بوی عبیر میآید
که سوی دلشدگان دلپذیر میآید
شهی که ملک جهان را به ظلم کردی اسیر
هنوز ناشده سویت اسیر میآید
حلال گشت به چشم تو خون من گرچه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.