گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رندان خرابات در میکده بستند

رفتند بپای خم و آسوده نشستند

دیدند خمار من و یک جرعه ندادند

چون تو به دل عهد محبت بشکستند

در بند تعین همه بالاف تجرد

آزاد زخلقند و نه از خویش برستند

بشکسته بت و سبحه و زنار گسسته

چون نیک به بینی همه خود را بپرستند

از جام می سرخ ندیدند چو مستی

آن سبز گیا را زپی نشئه بجستند

درخرمن عقل و خرد و دین زده آتش

دود است که پیوسته بر افلاک فرستند

ابلیس به بینند و بگویند خدائی

زین قوم بپرهیز که مردود الستند

بیزار بود پیر خرابات ازینان

کازباده خرابند وز توحید نه مستند

آشفته تو و میکده و سر سلونی

غم نیست اگر بر تو در میکده بستند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حسین خوارزمی

رندان که مقیمان خرابات الستند

از غمزه ساقی همه آشفته و مستند

برخاسته اند از سر مستی بارادت

زانروز که در میکده عشق نشستند

تا چشم بنظاره آن یار گشادند

[...]

جامی

آن قوم که احرام سر کوی تو بستند

تا سر ننهادند به راهت ننشستند

هر چند که هرگز می و میخانه ندیدند

همواره ز شوق لب میگون تو مستند

خوش حال شهیدان فراق تو که باری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
صائب تبریزی

جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند

چندان که به گردش بود این دایره، هستند

شد پنجه سیمین تو در مهد، نگارین

از رشته جانها که به انگشت تو بستند

یغمای جندقی

تنها نه من این مایه بد و نیک که هستند

یک رشته گسستند

آشفتهٔ شیرازی

آمد رمضان و در میخانه ببستند

پیمانه چو پیمان نکویان بشکستند

بی پرده سویکعبه بتم جلوه گر آمد

سکان حرم شاید اگر بت به پرستند

درد دل خسته بکه گوئیم خدا را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه