گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

در همه عمر ار شبی وصل میسر شود

حیف ندارم گرم عمر بر این سر شود

هر که چو منصور رفت بر سر سودای حق

بر سر دارش چه باک گر زستم سر شود

آتش سینا بخواست کشته قبطی بسوخت

تا ارنی گو کلیم باز کجا بر شود

بوالعجب ای نور عشق تا تو کدام اختری

کز تو مه و مهر را چهره منور شود

خاک درمیکده مایه اکسیرهاست

هر که مس آنجا فکند لاجرمش زر شود

کعبه زلفین یار گو بدلم در مبند

بام حرم را به ببین جای کبوتر شود

آنچه تو خوانیش کفر غایت ایمان ماست

رانده مردود شیخ پیر قلندر شود

گوهر مقصود عشق زود بر آرد بکف

هر که در این بحر ژرف نیک فروتر شود

پیکر مطبوع دوست لایق تصویر نیست

بت بود و بشکنش هر چه مصور شود

اشک چو نیسان ببار هر شبه زابر مژه

تا که همه قطره ات لؤلؤ و گوهر شود

قدرت پروانه چیست پر زدن و سوختن

عاشق آتش بگو تا که سمندر شود

هر که بطوفان دهر عشق شدش بادبان

زآب کران تا کران پاش کجا تر شود

خصم اگر لشکری است دوستی شاه و بس

از تن روئین چه کم گردم خنجر شود

کوه گنه هیچ نیست بر دل آشفته بار

حیدر صفدر اگر شافع محشر شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود

وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست

ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت

[...]

سیف فرغانی

از نظرت روی ما ماه منور شود

وز قدمت کوی ما معدن گوهر شود

بی مدد تو کجا نور دهد شب بماه

ور نه بروز آفتاب از تو منور شود

تا تو نخواهی کسی وصل تو نارد بدست

[...]

صائب تبریزی

هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود

هر که فرو خورد اشک مخزن گوهر شود

هر که فشاند از جهان دست خود آسوده شد

خواب فراغت کند نخل چو بی بر شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه