گرچه نقش قلم صنع همه زیبا شد
زهر در کامی و در کام یکی حلوا شد
شد یکی در شکرستان و یکی سوی خزان
آن یکی زاغ و دگر طوطی شکرخا شد
عشق آموخت باو حکمت عقل و دانش
ورنه این کودک نادان زکجا دانا شد
با سهی سرو تو شمشاد و چمن سنجیدم
کوته از قامت والات بصد بالا شد
برو ای ماه که خورشید زمشرق سرزد
بنشین فتنه که این چشم سیه پیدا شد
هر که انسان شد و نفس حیوانی بگذاشت
حور وغلمان سیر ماه ملک سیما شد
جای تو ای در یکتا صدف دیده کیست
ای بسا دیده که اندر طلبت دریا شد
در کلیسا و حرم شورو عجب دیدم باز
بر سر شاهد نادیده چرا غوغا شد
هر که آشفته صفت خار گلستان علیست
در گلستان جهان تازه گلی رعنا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و تضادهای موجود در زندگی میپردازد. شاعر به نقش قلم و هنر اشاره میکند که باعث زیباییهای جهان شده است، اما همزمان زهر و تلخی را نیز در آن میبیند. او از عشق به عنوان معلم حکمت یاد میکند و این عشق را موجب رشد و آگاهی انسان میداند.
شاعر در ادامه به مقایسه زیباییها و جوانب مختلف طبیعت و انسانیت میپردازد، از سروهای بلند و زیباییهای چمن صحبت میکند و در نهایت به جستجوی معنای عمیقتر زندگی و عشق اشاره میکند. او همچنین از تضادها و آشفتگیهای موجود در جامعه و در دل انسانها میگوید و اینکه هر کس که به باطن خود نگاهی بیندازد، میتواند زیبایی و حقیقت را درک کند. به طور کلی، شعر ترکیبی از زیبایی، عشق و همچنین چالشهای انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هرچند که زیباییهای خلق و هنرهای خداوند به تصویر کشیده شده است، اما در واقع تلخیها و زهرها در کام برخی افراد وجود دارد و تنها عدهای خاص از آن زیباییها بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: در یک مکان شیرین، دو نفر به دو سمت مختلف رفتند؛ یکی به سوی پاییز و دیگری به سوی زیبایی و شادی. یکی همچون زاغ سیاه و دیگری مانند طوطی خوشرنگ و شیرینزبان شد.
هوش مصنوعی: عشق به او آموخت که چگونه به دانش و عقل برسد، وگرنه این کودک نادان از کجا میتوانست چیزی بداند؟
هوش مصنوعی: با قامت بلند تو، من قد شمشاد و چمن را مقایسه کردم و فهمیدم که آنها نسبت به بلندی تو بسیار کوتاه هستند.
هوش مصنوعی: برو ای ماه، چون خورشید از مشرق برآمده و نورش را میافشاند. اکنون که توجهها به این چشم سیاه جلب شده، بنشین و تماشا کن.
هوش مصنوعی: هر کس که از جنبهی انسانی خود بهرهبرداری کند و غریزههای حیوانی را پشت سر بگذارد، به زیباییهای حقیقی و خوشبختی دست پیدا میکند و به مراتب بالاتری از عالم وجود نائل میشود.
هوش مصنوعی: کسی جز تو در این دنیا نمیتواند جای تو را بگیرد. بسیاری از چشمها در جستجوی تو به عمق دریا رفتهاند.
هوش مصنوعی: در کلیسا و مکانهای مقدس، شور و شوق عجیبی را مشاهده کردم. با این حال، از دیدن محبوبی که هرگز او را ندیدهام، دوباره هیاهو و غوغایی به پا شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش آشفتگی و ناآرامی دارد، در حقیقت زینت و زیبایی گلستان علی (مظهر پاکی و فانی نشدن) را به دوش میکشد، و در این دنیا نیز به عنوان گل تازهای به زیبایی و لطافت خود جلوهگر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
[...]
هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.