اگر چو شمع ز تو آتشم به سینه نبود
ز چیست هر شبم از دل به سر برآید دود
کسی که شوق طواف حرم به سر دارد
عجب مدار به سر گر که بادیه پیمود
ز عشق منت بیحد بود به گردن من
که کرد بندم و از بند عالمم بربود
مرا از آن چه که اندام تست نقره خام
درون سینه دلت آهنی است سیماندود
مکن ملامت پردهدری زلیخا را
به مصر حسن چو یوسف ز پرده روی نمود
هزار جان بخرم پیش تیغت اندازم
به قتل همچو منی گر تو میشوی خوشنود
به شام هجر تو دلمرده است آشفته
چسان بگو تن بیروح زنده خواهد بود
شهید عشق شوم زآنکه عشق دست خداست
که هست شاهد غیبش در آینه مشهود
علی ولی خدا مظهر جلال و جمال
که هفت قلعه خیبر ز ناخنی بگشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.